دانشگاه تهران
مجله تحقیقات دامپزشکی
(Journal of Veterinary Research)
2008-2525
2251-6190
76
2
2021
06
22
تعیین سویه کیستهای هیداتید گوسفندان و بزهای کشتار شده در کشتارگاه بیرجند با روشهای مورفولوژیکی و مولکولی با استفاده از ژن ITS1
146
153
FA
سوسن
انصاری
دانش آموخته علوم درمانگاهی، دانشکده دامپزشکی، دانشگاه فردوسی مشهد، مشهد، ایران
ansari.susan@yahoo.com
حسن
برجی
0000-0003-4706-4995
گروه پاتوبیولوژی، دانشکده دامپزشکی، دانشگاه فردوسی مشهد، مشهد، ایران
hborji@um.ac.ir
ابوالقاسم
نقیبی
گروه پاتوبیولوژی، دانشکده دامپزشکی، دانشگاه فردوسی مشهد، مشهد، ایران
naghibi@um.ac.ir
10.22059/jvr.2020.299752.3037
زمینۀ مطالعه: اکینوکوکوزیس یکی از مهمترین بیماریهای مشترک بین انسان و دام در نواحی مختلف ایران است. درحالیکه این بیماری یک معضل بهداشتی مهم در انسان میباشد اطلاعات محدودی در مورد چرخه انتقال و سویههای این انگل در مناطق شرق ایران وجود دارد.<br />هدف: در مطالعه حاضر تعیین هدف اصلی سویههای کیست هیداتید گوسفندان و بزهای کشتار شده در کشتارگاه بیرجند با روش مورفولوژی و مولکولی است.<br />روشکار: تعداد 30 عدد کیست هیداتید از گوسفند و تعداد 30 عدد کیست هیداتید از بزهای کشتارگاه بیرجند جمعآوری گردید و با استفاده از روش مورفولوژی (شمارش تعداد و اندازهگیری طول قلابها) و روش مولکولی (PCR-RFLP of ITS1) اقدام به تعیین سویه کیست هیداتید گردید. همچنین قطعاتی از ژن ITS تعیین توالی گردید.<br /><strong>نتایج</strong><strong>:</strong> در بین دوسویه مشخص و متفاوت گوسفندی و شتری، سویه گوسفندی شایعترین سویه در بین کیستهای هیداتید گوسفند و بز بود. کل کیستهای جداشده از گوسفندان و تعداد 20 کیست جداشده از بزها آلوده به سویه گوسفندی (G1-G3) بودند. درحالیکه سویه شتری فقط از بز جدا شد و تعداد 10 کیست از مجموع 30 کیست آلوده به سویه شتری (G6/G7) بود. سویه شتری الگوی برش آنزیمی متفاوت با سویه گوسفندی نشان داد.<br />نتیجهگیری نهایی: نتایج مطالعه حاضر نشان داد که سویه گوسفندی (G1) شایعترین سویه در گوسفندان و بزهای کشتار شده در این منطقه باشد. علاوه بر این،حضور سویه شتری (G6) در بزهای کشتار شده در بیرجند مورد تأیید قرار میگیرد.
کیست هیداتید,سویه,گوسفند,بز,مولکولی
https://jvr.ut.ac.ir/article_83125.html
https://jvr.ut.ac.ir/article_83125_6fc414da18228080e70efa0331636cb5.pdf
دانشگاه تهران
مجله تحقیقات دامپزشکی
(Journal of Veterinary Research)
2008-2525
2251-6190
76
2
2021
06
22
بررسی مورفولوژیکی و مولکولی ککهای کتنوسفالیدس جدا شده از سگهای ولگرد شهر تهران
154
161
FA
سارا
آزادبه
دانش آموخته، دانشکده علوم پزشکی، دانشگاه تربیت مدرس، تهران، ایران
s.azadbeh@gmail.com
عبدالحسین
دلیمی
گروه انگل شناسی و حشره شناسی، دانشکده علوم پزشکی، دانشگاه تربیت مدرس، تهران، ایران
dalimi_a@modares.ac.ir
شهرام
جمشیدی
0000-0003-2182-2196
گروه بیماریهای داخلی، دانشکده دامپزشکی، دانشگاه تهران، تهران، ایران
shjamshidi@ut.ac.ir
10.22059/jvr.2020.227440.2586
<strong>زمینۀ مطالعه</strong>: تاکنون گونههای مختلفی از انگلهای خارجی از سگ گزارش شدهاند که در این میان ککها از اهمیت قابل توجهی برخوردارند و شناسایی صحیح آنها میتواند به لحاظ بهداشتی ما را در کنترل این انگل خارجی یاری کند.<br /><strong>هدف</strong>: با توجه به عدم شناسایی دقیق ککها، در مطالعه حاضر سعی در شناسایی ککهای <em>کتنوسفالیدس</em> به دو روش مورفولوژیکی و مولکولی شده است.<br /><strong>روش</strong><strong></strong><strong>کار</strong>: در مطالعه حاضر ابتدا سگهای ارجاع شده به بیمارستان دامپزشکی دانشگاه تهران مورد بررسی قرار گرفتند، سپس نسبت به جمع آوری و شناسایی ککهای جدا شده از سگها اقدام شد. شناسایی مورفولوژیک توسط میکروسکوپ و کلیدهای تشخیصی انجام شد و مطالعه مولکولی با استفاده از روش PCR و تکثیر ژن COX1 ککهای <em>کتنوسفالیدس</em> انجام شد. در مرحله بعد شناسایی با استفاده از آزمایش RFLP و تعیین ترادف بازی صورت گرفت.<br /><strong>نتایج</strong><strong>:</strong> در مطالعه حاضر از20 قلاده سگ آلوده به کک، 605 عدد کک جداسازی شد. در مطالعات مورفولوژیک، سه گونه <em>کتنوسفالیدس فلیس</em>، <em>کتنوسفالیدس</em> <em>کنیس</em> و <em>پولکس ایریتانس</em> شناسایی گردید. از لحاظ مولکولی نیز قطعهای به طول 552 جفت بازی از ژن COX1 ککهای <em>کتنوسفالیدس</em> تکثیر و روی ژل ظاهر شد. پس از تعیین توالی، مشخص گردید که در توالی جایگاه ژنی COX1، دو گونه <em>کتنوسفالیدس فلیس</em> <em>وکتنوسفالیدس کنیس</em> 99 درصد مشابهت وجود دارد. در آزمایش PCR-RFLP که از آنزیم Taq1 برای تفکیک دو گونه استفاده شد، نتایج برای هر دو گونه مشابه بود.<br /><strong>نتیجهگیری نهایی</strong>: گرچه این دو گونه کک سگ از لحاظ مورفولوژی قابل تفکیک میباشند ولی تشخیص مولکولی آنها با استفاده از ژنهای COX1 موفقیتآمیز نبوده است.
کتنوسفالیدس کنیس,کتنوسفالیدس فلیس,سگ,ژن,COX1
https://jvr.ut.ac.ir/article_83141.html
https://jvr.ut.ac.ir/article_83141_325c7429447ba78f9a6f4eba982b476f.pdf
دانشگاه تهران
مجله تحقیقات دامپزشکی
(Journal of Veterinary Research)
2008-2525
2251-6190
76
2
2021
06
22
بهینهسازی بیان و تخلیص پروتئین نوترکیب لکتین نوع سی انگل توکسوکارا کنیس در باکتری اشریشیا کلای سویه BL21(DE3)
162
170
FA
مهسا
شه بخش
گروه انگل شناسی، دانشکده دامپزشکی، دانشگاه تهران، تهران، ایران
mahsa.shahbakhsh@yahoo.com
فاطمه
جالوسیان
0000-0003-3184-1243
گروه انگل شناسی، دانشکده دامپزشکی، دانشگاه تهران، تهران، ایران
jalousian_f@ut.ac.ir
سیدحسین
حسینی
0000-0001-7709-6539
گروه انگل شناسی، دانشکده دامپزشکی، دانشگاه تهران، تهران، ایران
hhoseini@ut.ac.ir
پرویز
شایان
0000-0002-4666-3235
گروه انگل شناسی، دانشکده دامپزشکی، دانشگاه تهران، تهران، ایران
pshayan@ut.ac.ir
عبدالرضا
ناصر مقدسی
مرکز تحقیقات ام اس، پژوهشکده علوم و اعصاب، دانشگاه علوم پزشکی تهران، تهران، ایران
abdorrezamoghadasi@gmail.com
10.22059/jvr.2020.287488.2966
<strong>زمینۀ مطالعه</strong>: <em>توکسوکاریازیس </em>یک بیماری مهم زئونوز است که توسط نوزاد مرحله دوم <em>توکسوکارا کنیس</em> و <em>توکسوکارا کتی</em> ایجاد میشود. در خیلی از کشورهای معتدل توکسوکاریازیس رایجترین عفونت کرمی است و سبب بروز عوارض شدید میشود. لکتین نوع سی از محصولات تولیدی در مرحله نوزادی این انگل است. این پروتئین در واکنشهای ایمنی ازجمله ارسال سیگنال سلولهای ایمنی در مهرهداران، فعال کردن ایمنی ذاتی در مهرهداران و بیمهرگان و القا هموستاز دخالت دارد.<br /><strong>هدف</strong>: مطالعه حاضر با هدف بهینهسازی تولید پروتئین نوترکیب لکتین نوع سی انگل <em>توکسوکارا کنیس</em> و بررسی خواص آنتیژنی (پادگنی) آن صورت گرفته است.<br /><strong>روش</strong><strong></strong><strong>کار</strong>: توالی نوکلئوتیدی مرجع مربوط به لکتین نوع سی(CTL) انگل <em>توکسوکارا کنیس</em> از بانک ژن استخراج شد. سپس پلاسمید pET32a حاوی توالی مورد نظر توسط شرکت GENERAY سنتز گردید. پلاسمید نوترکیب به باکتری <em>اشریشیا</em> <em>کلای</em> سویه BL21(DE3)<em> </em>منتقل شد. بیان این پروتئین با استفاده از روشهای SDS-PAGE و داتبلات بررسی و با سرم انسانی مثبت، مورد تأیید قرار گرفت.<br /><strong>نتایج</strong><strong>:</strong> مطالعه حاضر نشان داد که بهینهسازی شرایط برای دستیابی به بیشترین میزان تولید پروتئین با انتخاب باکتری <em>اشریشیا کلای</em> سویه BL21(DE3)، دمای 37 درجه سانتیگراد پس از القا و غلظت 1 میلیمولارIPTG حاصل گردید. پس از بهینهسازی پروتئین نوترکیب با غلظت 6/0±1160میکروگرم بر میلیلیتر استخراج شد. وزن مولکولی پروتئین حاصل 42 کیلودالتون بود. پاساژ پلاسمید نوترکیب قبل از القا، در باکتری <em>اشریشیا</em> <em>کلای</em> سویه<em> </em>DH5α باعث افزایش معنیدار بیان پروتئین گردید. نتایج ارزیابی بهینهسازی شرایط، با روشهای SDS-PAGE و داتبلات نشان داد که بیشترین میزان تولید پروتئین نوترکیب لکتین نوع سی انگل <em>توکسوکارا کنیس</em> در شرایط بهینهسازی حاصل شده است.<br /><strong>نتیجهگیری نهایی</strong>: جهت تولید هر پروتئین نوترکیب بهویژه در مقادیر زیاد و بهمنظور مصارف تجاری لازم است که بهینهسازی مخصوص آن پروتئین، انجام شود و دقیقاً براساس شرایط بهینهسازی تعیینشده، تولید پروتئین نوترکیب قابل انجام است. نتایج مطالعه حاضر نشان داد که شرایط بهینه جهت تولید پروتئین نوترکیب لکتین نوع سی، انتخاب باکتری <em>اشریشیا کلای سویه </em>BL21(DE3)، دمای 37 درجه سانتیگراد و مدت زمان 4 ساعت پس از القا است که با حفظ ویژگیهای ایمنیزایی نیز همراه است. بهطورکلی میتوان چنین نتیجهگیری کرد که سویه باکتری انتخاب شده و همچنین دما و زمان القا بر میزان بیان و تولید پروتئینهای نوترکیب مانند لکتین نوع سی انگل <em>توکسوکارا</em><em> </em><em>کنیس</em> تأثیر مستقیم دارد.
توکسوکارا کنیس,پروتئین نوترکیب لکتین نوع سی,باکتری اشریشیا کلای سویه BL21(DE3),باکتری اشریشیا کلای سویه BL21,پلاسمید pET32a
https://jvr.ut.ac.ir/article_83328.html
https://jvr.ut.ac.ir/article_83328_52c9a1d7038b3e0da8c7e1a21c32c238.pdf
دانشگاه تهران
مجله تحقیقات دامپزشکی
(Journal of Veterinary Research)
2008-2525
2251-6190
76
2
2021
06
22
بررسی اثر اصلاح جیره غذایی بر وضعیت التهاب پوست زخمدار موشهای آزمایشگاهی نژاد C57BL/6
171
178
FA
روزبه
فلاحی
0000-0001-8237-7618
بخش تحقیق، تولید و پرورش حیوانات آزمایشگاهی، موسسه تحقیقات واکسن و سرم سازی رازی، سازمان تحقیقات، آموزش و ترویج کشاورزی، کرج، ایران
r.fallahi@rvsri.ac.ir
محمد
اسلام پناه
بخش پاتولوژی و اپیدمیولوژی دام، موسسه تحقیقات واکسن و سرم سازی رازی، سازمان تحقیقات، آموزش و ترویج کشاورزی، کرج، ایران
m.islampanah@rvsri.ac.ir
10.22059/jvr.2020.296337.3017
<strong>زمینۀ مطالعه</strong>: تأمین کامل نیازهای غذایی موش نژاد C57BL/6 نقش مهمی در جلوگیری از بروز سندروم التهاب پوست زخمدار ایفا میکند.<br /><strong>هدف</strong>: بررسی وضعیت التهاب پوست زخمدار در کلنی موشهای نژاد C57BL/6 و اقدام برای کاهش آن از طریق اصلاح جیره غذایی بود.<br /><strong>روش</strong><strong></strong><strong>کار</strong>: طی دوره دو ساله، کلنی موشهای نژاد C57BL/6 یک مرکز پرورش از نظر وجود این سندروم تحت بررسی قرار گرفتند. در سال اول، حیوانات از غذای فشرده موشهای غیر همخون و در سال دوم از جیره اصلاح شده بر اساس نیازهای غذایی این موش همخون استفاده کردند.<br /><strong>نتایج</strong><strong>:</strong> در سال اول میانگین تعداد نوزادان متولد شده در هر زایمان موشهای ماده، 3 سر و در سال دوم 6 سر بود. میزان تلفات نوزادان در سال اول 75 درصد و در سال دوم صفر بود. تعداد کل موشهای باقیمانده در کلنی، در سال اول 220 سر و در سال دوم به 1100 سر افزایش پیدا کرد. از نظر علائم، در سال اول 40 درصد موشهای بالغ به این سندروم مبتلا شدند. موریختگیها بیشتر در پشت گردن و پشت بدن بود و شدت علائم از ملایم تا شدید مشاهده گردید. تلفات حتی در موارد شدید مشاهده نشد و بهبودی آنها خود به خودی ولی بسیار کند بود. در کالبدگشایی، علائم بزرگی غدد لنفاوی زیر بغل و نیز بزرگی طحال و کبد مشاهده شد. در آزمایشات هیستوپاتولوژی زخمهای پوستی، تجمع سلولهای التهابی و اسفنجی شدن سلولهای شاخی مشاهده گردید. در نمونههای غدد لنفاوی، طحال و کبد، تغییرات پاتولوژیکی از تجمع سلولهای التهابی تا نکروز مشاهده شد. در سال دوم، تعداد مبتلایان کاهش چشمگیری داشته و به 2 درصد رسید. شدت علائم خفیف و روند بهبود یافتگی آنها سریعتر از سال قبل بود.<br /><strong>نتیجهگیری نهایی</strong>: با تأمین کامل نیازهای غذایی موش آزمایشگاهی نژاد C57BL/6 میتوان به میزان قابل توجهی از بروز سندروم التهاب پوست زخمدار جلوگیری کرد.
التهاب پوست زخمدار,سندروم,مو ریختگی,موش آزمایشگاهی,C57BL/6
https://jvr.ut.ac.ir/article_83162.html
https://jvr.ut.ac.ir/article_83162_e4467aac6493ed079993d87c403a61fd.pdf
دانشگاه تهران
مجله تحقیقات دامپزشکی
(Journal of Veterinary Research)
2008-2525
2251-6190
76
2
2021
06
22
بررسی اثرات ضدمیکروبی اسانسهای گیاهی دارچین، زنیان، آویشن باغی و فرمالدهید بر باکتری سالمونلا انتریتیدیس
179
191
FA
آرش
یارمحمدی
گروه بهداشت و تغذیه دام و طیور، دانشکده دامپزشکی، دانشگاه تهران، تهران، ایران
arya_amin2007@yahoo.com
محسن
فرخوی
0009-0005-8879-470X
گروه بهداشت و تغذیه دام و طیور، دانشکده دامپزشکی، دانشگاه تهران، تهران، ایران
mfarkhoy@ut.ac.ir
علی
میثاقی
0000-0002-0279-7784
گروه بهداشت و کنترل مواد غذایی، دانشکده دامپزشکی، دانشگاه تهران، تهران، ایران
amisaghi@ut.ac.ir
سید محمد
کیائی
گروه بهداشت و تغذیه دام و طیور، دانشکده دامپزشکی، دانشگاه تهران، تهران، ایران
kiaie@ut.ac.ir
ندا
نفریه
گروه بهداشت و تغذیه دام و طیور، دانشکده دامپزشکی، دانشگاه تهران، تهران، ایران
n.nafarieh@ut.ac.ir
عباس
برین
گروه پاتولوژی، دانشکده دامپزشکی، دانشگاه تهران، تهران، ایران
abarin05@gmail.com
10.22059/jvr.2020.286511.2954
<strong>زمینۀ مطالعه</strong>: امروزه یافتن بیخطرترین نگهدارنده برای حفظ خوراک طیور از آلودگی به سالمونلا حائز اهمیت بهداشتی و اقتصادی فراوانی است. <em>سالمونلا انتریکا</em> تحت گونه <em>انتریکا</em> سرووار <em>انتریتیدیس</em> عامل بیماری مشترک سالمونلوز در طیور میباشد که از طریق خوراک به پرنده منتقل میشود.<br /><strong>هدف</strong>: این مطالعه بررسی اثر ضد میکروبی اسانس دارچین، زنیان و آویشن باغی علیه باکتری <em>سالمونلا </em><em>انتریتیدیس</em> و مقایسه آن با فرمالدهید بود.<br /><strong>روش</strong><strong></strong><strong>کار</strong>: در مطالعه حاضر حداقل غلظت مهار کننده رشد (MIC) Minimum inhibition concentrationو حداقل غلظت کشنده باکتری (MBC) Minimum bactericidal concentration اسانسهای دارچین، زنیان و آویشن باغی بر باکتری <em>سالمونلا آنتریتیدیس</em> و نیز تأثیر غلظتهای مختلف اسانسها بر منحنی رشد باکتری مورد ارزیابی قرار گرفت.<br /><strong>نتایج</strong><strong>:</strong> در مطالعه حاضر، MIC اسانسهای زنیان، آویشن، دارچین و فرمالدهید برای باکتری <em>سالمونلا انتریتیدیس</em>، به ترتیب 500، 700، 500 و 70 میکرولیتر در لیتر و MBC آنها برابر 700، 900، 1000 و 200 میکرولیتر در لیتر بدست آمد. بررسی منحنیهای رشد نیز نشان داد که همه تیمارها فاز تأخیری رشد را افزایش دادند. روند افزایشی تعداد باکتری نیز در غلظتهای مختلف زنیان کندتر از گروه کنترل بود. اما این اختلاف در سایر تیمارها فقط در غلظتهای 1 و 2 MIC مشاهده شد (05/0><em>p </em>).<br /><strong>نتیجهگیری نهایی</strong>: نتایج نشان دادند که اسانسهای زنیان با غلظت کمتر و آویشن باغی و دارچین با غلظتهای بیشتر میتوانند به عنوان جایگزین بخشی از فرمالین و یا تکمیلکننده اثر آن در ضدعفونی خوراک استفاده شوند.
اسانس گیاهی,سالمونلا انتریتیدیس,MIC,MBC,اثر ضدمیکروبی
https://jvr.ut.ac.ir/article_83329.html
https://jvr.ut.ac.ir/article_83329_4ba151ff61880a6d631b04b7c222bb42.pdf
دانشگاه تهران
مجله تحقیقات دامپزشکی
(Journal of Veterinary Research)
2008-2525
2251-6190
76
2
2021
06
22
تأثیر نانوامولسیون اسانس زیرهسبز (Cuminum cyminum) بر خصوصیات میکروبی و ارگانولپتیکی فیله مرغ در دمای 4 درجه سانتیگراد
192
204
FA
طلایه
فلاح اسکی
گروه بهداشت مواد غذایی، دانشکده دامپزشکی، دانشگاه تخصصی فناوریهای نوین آمل، آمل، ایران
talayeaski@gmailo.com
فهیمه
توریان
0000-0002-6077-9832
گروه بهداشت مواد غذایی، دانشکده دامپزشکی، دانشگاه تخصصی فناوریهای نوین آمل، آمل، ایران
f.tooryan@ausmt.ac.ir
مریم
عزیزخانی
گروه بهداشت مواد غذایی، دانشکده دامپزشکی، دانشگاه تخصصی فناوریهای نوین آمل، آمل، ایران
m.azizkhani@ausmt.ac.ir
محمدحسن
شاهوی
0000-0003-2027-6138
گروه مهندسی فناوریهای نوین، دانشگاه تخصصی فناوریهای نوین آمل، آمل، ایران
m.shahavi@ausmt.ac.ir
10.22059/jvr.2020.290713.2980
<strong>زمینۀ مطالعه</strong>: رشد میکروبی و<strong> </strong>ایجاد طعم و آرومای نامطلوب از عوامل اولیه فساد گوشت در شرایط دمایی یخچال میباشد. امروزه اسانس گیاهان، جایگزین مناسبی نسبت به نگهدارندههای سنتزی میباشد.<strong> </strong>که در این میان، تکنولوژی نانو کمک زیادی به حفظ و اثرگذاری بهتر ترکیبات مؤثره گیاهان بر روی سلول هدف دارد.<br /><strong>هدف</strong>: مطالعه حاضر با هدف شناسایی ترکیبات اسانس زیرهسبز و تهیه نانوامولسیون آن، بررسی شمارش میکروبی (شمارش کل، سرماگراها، لاکتیک اسید باکتریها و کپک و مخمرها) و ارزیابی ارگانولپتیکی در نمونههای فیله مرغ تحت شرایط دمایی 4 درجه سانتیگراد انجام گرفت.<br /><strong>روش</strong><strong></strong><strong>کار</strong>: اجزای اسانس توسط GC/MS آنالیز شد و پس از تهیه نانوامولسیون اسانس زیرهسبز با روش اولتراسونیک، تأثیر نانوامولسیون اسانس زیرهسبز بر شمارش میکروبی و خواص ارگانولپتیکی فیله مرغ از لحاظ رنگ، بو و پذیرش کلی (با مقیاس هدونیک 9 امتیازی) تحت شرایط دمایی 4 درجه سانتیگراد مورد بررسی قرار گرفت.<strong> </strong><br /><strong>نتایج</strong><strong>:</strong> عمدهترین اجزای شناسایی شده زیرهسبز به ترتیب زمان استخراج شامل: بتاپینن (90/8 درصد)، بنزنمتیل (51/ 16درصد)، گاماترپینن (39/13 درصد)، پروپانال (43/29 درصد)، 1-ایزوپروپیلیدن-3-ان-بوتیل2-سیکلوبوتن (52/6 درصد)، بنزن متانول (36/ 8 درصد) بودند. نتایج شمارش میکروبی در آخرین روز نگهداری نشان داد تیمار حاوی 20 و 25 درصد نانوامولسیون به طور معنیداری فساد میکروبی را نسبت به سایر تیمارها به تعویق انداخت (05/0<em>p </em><) و با توجه به اینکه لوگ 6 نشان دهنده حد مجاز شمارش باکتریایی کل در فیله مرغ میباشد تیمار شاهد، بالاترین میزان فساد میکروبی را نشان داد و مدت ماندگاری در تیمار BHT در سطح غلظت02/0 درصد، تا روز 3 ادامه یافت. در ارزیابی ارگانولپتیکی، تیمار 20 و 25 درصد نانوامولسیون بالاترین امتیاز را نسبت به سایر تیمارها کسب کرد.<br /><strong>نتیجهگیری نهایی</strong>: نانوامولسیون اسانس زیرهسبز<em> </em>با غلظتهای 20 و 25 درصد، به خوبی توانست فساد میکروبی فیله مرغ را به تأخیر بیاندازد و از لحاظ ارگانولپتیکی نتایج مطلوبی را ایجاد کند.
زیرهسبز,نانوامولسیون,خصوصیات ارگانولپتیکی,فساد میکروبی,مدت ماندگاری
https://jvr.ut.ac.ir/article_83330.html
https://jvr.ut.ac.ir/article_83330_89fc648a451f11ddd2894706882b6263.pdf
دانشگاه تهران
مجله تحقیقات دامپزشکی
(Journal of Veterinary Research)
2008-2525
2251-6190
76
2
2021
06
22
اثر عصاره اتانولی آویشن شیرازی (Zataria multiflora) روی مرحله تومونت و ترونت ایکتیوفتیریوس مولتی فیلیس در ماهی زبرا (Danio rerio)
205
214
FA
هومن
رحمتی هولاسو
0000-0002-1007-6282
گروه بهداشت و بیماریهای آبزیان، دانشکده دامپزشکی، دانشگاه تهران، تهران، ایران
rahmatih@ut.ac.ir
مهساسادات
جوادی موسوی
دانش آموخته دانشکده دامپزشکی، دانشگاه تهران، تهران، ایران
mahsasadat.j.moosavi@gmail.com
حسینعلی
ابراهیم زاده موسوی
0000-0002-9442-786x
گروه بهداشت و بیماریهای آبزیان، دانشکده دامپزشکی، دانشگاه تهران، تهران، ایران
hmosavi@ut.ac.ir
سید سعید
میرزرگر
0000-0003-2706-1009
گروه بهداشت و بیماریهای آبزیان، دانشکده دامپزشکی، دانشگاه تهران، تهران، ایران
zargarm@ut.ac.ir
علی
طاهری میرقائد
0000-0001-5568-1390
گروه بهداشت و بیماریهای آبزیان، دانشکده دامپزشکی، دانشگاه تهران، تهران، ایران
mirghaed@ut.ac.ir
10.22059/jvr.2019.283809.2946
<strong>زمینۀ مطالعه</strong>: گیاهان دارویی پیشینه طولانی در درمان بیماریها دارند و معمولاً عاری از عوارض جانبی هستند. حذف و از بین بردن سریع ترونتها و تومونتها میتواند مانع از بیماریزایی انگل<strong> </strong><em>ایکتیوفتیریوس مولتی فیلیس</em> در ماهیان گردد.<br /><strong>هدف</strong>: هدف از این مطالعه بررسی اثر کشندگی و مهارکنندگی عصاره اتانولی آویشن شیرازی روی هر دو مرحله زندگی آزاد و انگلی ایک بود.<br /><strong>روش</strong><strong></strong><strong>کار</strong>: سه شکل محلول از عصاره آویشن شیرازی (80 میلیلیتر در لیتر) آماده شد که شامل محلول تازه تهیه شده، محلول نگهداری شده در دمای اتاق به مدت یک ماه و محلول نگهداری شده در یخچال به مدت یک ماه بودند. سپس برای هریک از اشکال محلولها، رقتهای مختلف تهیه گردید و تومونتها و ترونتها در معرض رقتهای مختلف عصاره قرار گرفتند.<br /><strong>نتایج</strong><strong>:</strong> غلظت 20 میلیلیتر عصاره آویشن شیرازی بر لیتر در بازهی زمانی 04/6 تا 37/6 دقیقه و غلظت 10 میلیلیتر عصاره بر لیتر در مدت زمان 2/31 تا 4/32 دقیقه میتواند تمامی ترونتهای ایک را نابود کند اما با همین غلظت تنها 11/6-46/3 درصد تومونتها پس از 4 ساعت در معرضگذاری از بین رفتند.<br /><strong>نتیجهگیری نهایی</strong>: تومونتها نسبت به ترونتها مقاومت بیشتری در برابر ویژگی انگلکشی عصاره آویشن شیرازی داشتند. استفاده از این عصاره به طور معنیداری سبب کاهش تولید و تکثیر تومونتها و کاهش شدت و شیوع عفونتزایی ایک شد. عصاره آویشن شیرازی قادر بود مانع از هجوم انگل ایک به ماهیان سالم شده و به طور مؤثری موجب درمان ماهیان مبتلا گردد.
آویشن شیرازی,بیماری,عفونتزایی,کشندگی,مهارکنندگی
https://jvr.ut.ac.ir/article_83163.html
https://jvr.ut.ac.ir/article_83163_6831f553ff61a45a50c24b1d93ed404a.pdf
دانشگاه تهران
مجله تحقیقات دامپزشکی
(Journal of Veterinary Research)
2008-2525
2251-6190
76
2
2021
06
22
بررسی میزان شیوع و سیمای الکتروکاردیوگرافیک، پاتولوژیک و هماتولوژیک زخم شیردان گاو در کشتارگاه صنعتی سنندج
215
223
FA
محمدسینا
عباس زاده
دانش آموخته دانشگاه آزاد اسلامی واحد سنندج، سنندج، ایران
sina.abbaszadeh87@yahoo.com
شاهین
فکور
گروه علوم درمانگاهی، دانشگاه آزاد اسلامی واحد سنندج، سنندج، ایران
fakours@yahoo.com
لقمان
اکرادی
0000-0002-6519-3283
گروه پاتوبیولوژی، دانشگاه آزاد اسلامی واحد سنندج، سنندج، ایران
loghmanakradi@yahoo.com
10.22059/jvr.2020.295864.3014
<strong>زمینۀ مطالعه</strong>: زخم شیردان یک بیماری گوارشی در نشخوارکنندگان به شمار میرود که متناسب با نوع آن نشانههای بالینی متفاوتی دارد؛ زیانهای اقتصادی زخم شیردان شامل کاهش تولید شیر و تلفات میباشد.<br /><strong>هدف</strong>: تعیین شیوع زخم شیردان و نوع آن، تغییرات پاتولوژیک، الکتروکاردیوگرافی و هماتولوژی میباشد.<br /><strong>روش</strong><strong></strong><strong>کار</strong>: تعداد 400 رأس گاو در دو جنس و در گروههای سنی 2-1، 3-2، 4-3 و بیشتر از 4 سال در سه فصل سال بهصورت تصادفی انتخاب شدند پس از انجام الکتروکاردیوگرافی، خونگیری به عمل آمد و زخمهای شیردان، مورد مطالعه ماکروسکوپی و هیستوپاتولوژی قرار گرفتند.<br /><strong>نتایج</strong><strong>:</strong> مطالعه حاضر نشان داد که 51 مورد (75/12درصد) از کل نمونهها مبتلا به زخم شیردان بودند. تمام زخمها از نوع 1 و تحت نوعهای a1، b1، c1، d1 تشخیص داده شدند. نتایج الکتروکاردیوگرافی در 7/68 درصد موارد انواع آریتمی را نشان دادند که بیشترین نوع آنها آریتمی و تاکی کاردی سینوسی بود. نتایج آزمایشهای خونشناسی نوتروفیلی و کاهش MCHC را در گاوهای مبتلا به زخم شیردان بهصورت معنیداری نشان داد (05/0><em>p </em>)، ارتباط معنیداری بین شیوع زخم شیردان با آریتمی، سن، جنس و فصل نشان داده شد. همچنین ارتباط آماری معنیداری میان تغییرات الکتروکاردیوگرافی و تغییرات هماتولوژی در گاوهای مبتلا مشاهده شد (05/0><em>p </em>).<br /><strong>نتیجهگیری نهایی</strong>: نتایج مطالعه حاضر شیوع بالای زخم شیردان را در منطقه نشان داد و همچنین بیان کرد که تغییرات الکتروکاردیوگرافی و خونشناسی میتوانند درکنارسایر یافتهها به تشخیص بیماری کمک کنند.
زخم شیردان,گاو,الکتروکاردیوگرافی,هماتولوژی,هیستوپاتولوژی
https://jvr.ut.ac.ir/article_83211.html
https://jvr.ut.ac.ir/article_83211_5c9590ef2325b3584f461c8d6aad5e43.pdf
دانشگاه تهران
مجله تحقیقات دامپزشکی
(Journal of Veterinary Research)
2008-2525
2251-6190
76
2
2021
06
22
طراحی و تولید نانوذره آهن سوپرپارامغناطیس جهت هدایت مغناطیسی سلولهای بنیادی مزانشیمی
224
232
FA
ستاره
قاسمی
گروه جراحی و رادیولوژی، دانشکده دامپزشکی، دانشگاه تهران، تهران، ایران
setareh.ghasemi@ut.ac.ir
محمد مهدی
دهقان
0000-0002-8825-9070
گروه جراحی و رادیولوژی، دانشکده دامپزشکی، دانشگاه تهران، تهران، ایران
mdehghan@ut.ac.ir
غلامرضا
نیکبخت بروجنی
0000-0002-2970-5827
گروه میکروبیولوژی و ایمونولوژی، دانشکده دامپزشکی، دانشگاه تهران، تهران، ایران
nikbakht@ut.ac.ir
سیدحسین
مرجانمهر
گروه پاتولوژی، دانشکده دامپزشکی، دانشگاه تهران، تهران، ایران
hmehr@ut.ac.ir
علیرضا
وجهی
گروه جراحی و رادیولوژی، دانشکده دامپزشکی، دانشگاه تهران، تهران، ایران
avajhi@ut.ac.ir
محمد رضا
مخبر دزفولی
null
پژوهشکده تحقیقات زیستپزشکی دانشگاه تهران، دانشگاه تهران، تهران، ایران
mokhberd@ut.ac.ir
سپیده
خویی
گروه شیمی پلیمر، دانشکده شیمی، پردیس علوم، دانشگاه تهران، تهران، ایران
khoee@ut.ac.ir
معصومه
جباریفخر
پژوهشکده تحقیقات زیستپزشکی دانشگاه تهران، دانشگاه تهران، تهران، ایران
jabbari431@ut.ac.ir
محمدرضا
کریمی
گروه شیمی پلیمر، دانشکده شیمی، پردیس علوم، دانشگاه تهران، تهران، ایران
r.karimi69@ut.ac.ir
10.22059/jvr.2019.286113.2952
<strong>زمینۀ مطالعه</strong>: هدایت مغناطیسی سلولی، روشی نوین و غیر تهاجمی جهت توزیع هدفمند سلول در بدن است. این روش به جایگزینی و بقای سلولهای بنیادی در بافت آسیب دیده کمک میکند. یکی از اصلیترین مراحل این روش، اتصال نانوذرات اکسید آهن سوپرپارامغناطیس به سلولها است. انتخاب نوع ذرات و روش اتصال آنها به سلول بسیار حائز اهمیت است.<br /><strong>هدف</strong>: مطالعه حاضر جهت تولید نانوذرات اکسید آهن سوپرپارامغناطیس با قابلیت اتصال به سطح سلولهای بنیادی مزانشیمی انجام شد.<br /><strong>روش</strong><strong></strong><strong>کار</strong>: نانوذرات اکسید آهن سوپرپارامغناطیس به روش هم رسوبی در اتمسفر نیتروژن، با پلیمر دکستران پوشش داده شدند. سلولهای بنیادی مزانشیمی، از مغز استخوان بازوی خرگوش سفید نیوزلندی نر اخذ و کشت داده شدند. پادتن تکبنیانی CD44 خرگوشی در سطح نانوذرات قرار گرفت و ترکیب نهایی به سطح سلولهای بنیادی مزانشیمی متصل شد. پوشش دهی توسط دکستران به روش طیف سنجی مادون قرمز، اندازه نانوذرات توسط میکروسکوپ الکترونی روبشی، کمیت اتصال پادتن به سطح نانوذرات به روش پروتئین سنجی و اتصال نانوذرات به سطح سلولها با رنگ آمیزی پروسین بلو، ایمونوفلورسنت و میکروسکوپ الکترونی روبشی ارزیابی شدند. برای تمام ارزیابیها حداقل 3 تکرار انجام شد.<br /><strong>نتایج</strong><strong>:</strong> پیک نمودار طیف سنجی مادون قرمز در cm<sup>-1</sup><sup> </sup>3200 و 2922 نشان دهنده حضور دکستران در ترکیب نهایی است. قطر متوسط ذرات 67/6±13/56 نانومتر اندازهگیری شد. متوسط کمیت اتصال پادتن به سطح نانوذرات 35/6±78/77 درصد محاسبه شد. میانگین درصد سلولهای بنیادی مزانشیمی که در رنگ آمیزی پروسین بلو و تصویربرداری ایمیونوفلورسنت به ترکیب نهایی متصل بودند به ترتیب 53/2±57/71 و 95/0±04/95 بود. این اتصال در تصاویر میکروسکوپ الکترونی روبشی نیز تأیید شد.<br /><strong>نتیجهگیری نهایی</strong>: بر اساس نتایج بدست آمده در مطالعه حاضر، سلولهای بنیادی مزانشیمی به خوبی به نانوذرات اکسید آهن سوپرپارامغناطیس متصل به پادتن CD44 متصل شدند. این ترکیب جهت ارزیابیهای آزمایشگاهی و بالینی، قابل استفاده است.
هدایت مغناطیسی سلول,دکستران,پادتن تکبنیانی,پادتن CD44,نانوذرات اکسید آهن سوپرپارامغناطیس
https://jvr.ut.ac.ir/article_83332.html
https://jvr.ut.ac.ir/article_83332_66b5c86dc54a04dc871813096e38d870.pdf
دانشگاه تهران
مجله تحقیقات دامپزشکی
(Journal of Veterinary Research)
2008-2525
2251-6190
76
2
2021
06
22
نقش گلایسین و گیرندههای حساس به استریکنین در تنظیم مرکزی اخذ غذا توسط دوپامین در جوجههای گوشتی
233
241
FA
جمال
رحیمی
گروه علوم پایه، دانشکده دامپزشکی، دانشگاه تهران، تهران، ایران
rahimi6634@yahoo.com
مرتضی
زنده دل
0000-0001-8252-9423
گروه علوم پایه، دانشکده دامپزشکی، دانشگاه تهران، تهران، ایران
zendedel@ut.ac.ir
مینا
خدادادی
0000-0001-8543-2053
گروه علوم پایه، دانشکده دامپزشکی، دانشگاه تهران، تهران، ایران
mina.khodadadi@ut.ac.ir
10.22059/jvr.2020.300449.3043
<strong>زمینۀ مطالعه</strong>: تنظیم اشتها و میزان مصرف غذا در پرندگان توسط مکانیسمهای هومئوستاتیک پیچیده و در سطوح کنترلی مختلف اجرا میشود.<br /><strong>هدف</strong>: هدف از مطالعه حاضر، بررسی نقش گلایسین و گیرندههای حساس به استریکنین در تنظیم مرکزی اخذ غذا توسط دوپامین در جوجههای گوشتی نوزاد بود.<br /><strong>روش</strong><strong></strong><strong>کار</strong>: مطالعه بر روی 240 قطعه جوجه گوشتی نر نژاد (ROSS 308) در 5 آزمون انجام گرفت. هر آزمون از چهار گروه شامل یک گروه کنترل و سه گروه تیمار تشکیل شده بود که در گروهها تعداد 12 قطعه جوجه به طور تصادفی قرار گرفتند. در آزمون 1 جوجهها در 5 روزگی به روش تزریق داخل بطنی مغزی (ICV)، نرمال سالین در گروه کنترل و دوزهای مختلف دوپامین (10، 20 و 40 نانومول) را به ترتیب در گروههای تیمار 2، 3 و4 دریافت کردند. آزمونهای 2 و 3 مشابه آزمون 1 بود به استثنای اینکه دوزهای مختلف گلایسین (50، 100و 200 نانومول) در آزمون 2 و استریکنین (50، 100و 200 نانومول) در آزمون 3 تزریق شد. در آزمون 4، دوز غیرمؤثر استریکنین (100 نانومول) و دوز مؤثر دوپامین (40 نانومول) در کنار تزریق همزمان دو ماده انجام شد. در آزمون نهایی دوزهای غیرمؤثر گلایسین (50 نانومول) و دوپامین (10 نانومول) و ترکیبی از این دو تزریق شد. سپس میزان اخذ غذای تجمعی در زمانهای 30، 60 و 120 دقیقه بعد از تزریق اندازهگیری و تحلیل شد.<br /><strong>نتایج</strong><strong>:</strong> دوپامین و گلایسین به شکل وابسته به دوز موجب کاهش اخذ غذا نسبت به گروه کنترل شدند (05/0≥<em>p </em>). تزریق ICV استریکنین با دوز غیرمؤثر 100 نانومول سبب مهار هیپوفاژی القایی توسط دوپامین شد (05/0≥<em>p </em>). تزریق همزمان دوزهای غیر مؤثر گلایسین و دوپامین به طور معنیداری موجب کاهش اخذ غذا نسبت به گروه کنترل در جوجههای گوشتی شد (05/0≥<em>p </em>)، در حالیکه هر یک از این دوزها به تنهایی اثری بر اخذ غذا نداشتند (05/0<<em>p </em>).<br /><strong>نتیجه گیری نهایی</strong>: هیپوفاژی ناشی از دوپامین احتمالاً از طریق گیرندههای حساس به استریکنین گلایسینی میانجیگری میشود و به نظر میرسد تداخل بین دوپامین و گلایسین در سیستم اعصاب مرکزی جوجههای گوشتی از نوع هم افزایی باشد.
اخذ غذا,تزریق داخل بطن مغزی(ICV),جوجه گوشتی,دوپامین,گلایسین
https://jvr.ut.ac.ir/article_83127.html
https://jvr.ut.ac.ir/article_83127_9eb39389064120c76480953d075fc411.pdf
دانشگاه تهران
مجله تحقیقات دامپزشکی
(Journal of Veterinary Research)
2008-2525
2251-6190
76
2
2021
06
22
مطالعه تغییرات وزن بدن و شاخصهای هیستومورفومتری اندومتر رحم در سندرم تخمدان پلیکیستیک القا شده به وسیله دهیدرواپیاندروسترون در مدل موش سوری و درمان شده با لوتئین
242
249
FA
اسماعیل
بندریان
گروه علوم درمانگاهی، دانشکده دامپزشکی، دانشگاه شیراز، فارس، ایران
ebandariyan@yahoo.com
اصغر
مقیسه
0000-0002-3136-2288
گروه علوم درمانگاهی، دانشکده دامپزشکی، دانشگاه شیراز، فارس، ایران
mogheiseh@yahoo.com
عباس
احمدی
گروه علوم پایه، دانشکده دامپزشکی، دانشگاه ارومیه، آذربایجان غربی، ایران
ahmadiabbas36@yahoo.com
10.22059/jvr.2020.297748.3023
<strong>زمینۀ مطالعه</strong>: استرس اکسیداتیو از عوامل دخیل در ایجاد سندرم تخمدان پلیکیستیک (PCOS) و افزایش وزن بدن است. لوتئین یکی از ترکیبات گیاهی است که خاصیت آنتی اکسیدانتی دارد.<br /><strong>هدف</strong>: مطالعه حاضر به منظور ارزیابی اثر لوتئین بر هیستومورفومتری اندومتر رحم و تغییرات وزن بدن در موشهای سوری مدل سندرم تخمدان پلیکیستیک تجربی القا شده توسط دهیدرواپیآندروسترون (DHEA) انجام شد.<br /><strong>روش</strong><strong></strong><strong>کار</strong>: 24 قطعه موش سوری نژاد NMRI با سن 20 روز و وزن تقریبی 17-14 گرم، به صورت تصادفی در 4 گروه مساوی کنترل، PCOS تجربی و گروههای PCOS تجربی و تیمار شده با 125 و 250 میلی گرم/کیلوگرم لوتئین تقسیم شدند. دوره القاء سندرم پلیکیستیک 21 روز با تجویز (DHEA) Dehydroepiandrosterone به میزان 6 میلی گرم به ازاء 100 گرم وزن بدن در هر روز و دوره درمان با لوتئین به دنبال دوره القا به مدت 28 روز انجام شد. میانگین وزن گروهها در روز صفر، انتهای هفته سوم (پایان تیمار DHEA) و انتهای هفته هفتم (پایان دوره تیمار لوتئین) بررسی شد. قطر متوسط دیواره رحم، ضخامت متوسط کل دیواره رحم، ضخامت متوسط اندومتر، میومتر و اپیتلیوم رحم به همراه تعداد انشعابات غدد اندومتر به کمک میکروسکوپ نوری مورد ارزیابی و تحلیل قرار گرفت<strong>.</strong><br /><strong>نتایج</strong><strong>:</strong> وزن بدن در گروه PCOS در مقایسه با گروه کنترل در روزهای 21 و 49 بصورت معنیداری افزایش یافته بود. تیمار با 125 و 250 میلیگرم/کیلوگرم لوتئین، وزن بدن را در گروههای تیمار شده با لوتئین نسبت به گروه PCOS کاهش داد (01/0<em>p </em><) قطر متوسط دیواره رحم، ضخامت متوسط کل دیواره رحم، ضخامت متوسط اندومتر، میومتر و اپیتلیوم رحم به همراه تعداد انشعابات غدد اندومتر رحم در گروه کنترل در مقایسه با گروه سندرم تخمدان پلیکیستیک به طور معنیداری پایینتر بود. استفاده از دوزهای مختلف لوتئین سبب بهبود معنیدار شاخصهای هیستوپاتولوژی رحم بخصوص قطر متوسط دیواره رحم (0001/0<em>p </em>=) نسبت به گروه PCOS شد.<br /><strong>نتیجهگیری نهایی</strong>: لوتئین توانست اثرات مضر سندرم تخمدان پلیکیستیک را بر وزن بدن و شاخصهای مورفومتری رحمی کاهش دهد.
سندرم تخمدان پلیکیستیک,لوتئین,هیستوپاتولوژی رحم,وزن بدن,موش سوری
https://jvr.ut.ac.ir/article_83212.html
https://jvr.ut.ac.ir/article_83212_a5f40ee99263bad1a2b26169516c6378.pdf
دانشگاه تهران
مجله تحقیقات دامپزشکی
(Journal of Veterinary Research)
2008-2525
2251-6190
76
2
2021
06
22
بررسی مقایسهای پروفایل بیان ژنهای MHC-I، CD90 و CD29 در سلولهای بنیادی مزانشیمی گرفته شده از مغزاستخوان و بافت چربی اسب
250
259
FA
فاطمه
نظری
گروه علوم پایه، دانشکده دامپزشکی، دانشگاه فردوسی مشهد، مشهد، ایران
s.fatima.nazari.dvm86@gmail.com
عباس
پرهام
0000-0003-4664-2917
گروه علوم پایه، دانشکده دامپزشکی، دانشگاه فردوسی مشهد، مشهد، ایران
parham@um.ac.ir
ادهم
فانی ملکی
گروه پژوهشی بیولوژی سلولهای بنیادی و پزشکی بازساختی، پژوهشکده فناوری زیستی، دانشگاه فردوسی مشهد، مشهد، ایران
fanimaleki@gmail.com
10.22059/jvr.2020.293443.2997
<strong>زمینۀ مطالعه</strong>: تاکنون مطالعات بسیاری بر روی سلولهای بنیادی مزانشیمی به عنوان راه درمان بیماریهای اسکلتی – عضلانی در اسب انجام شده است. مغز استخوان و بافت چربی منابع اصلی جداسازی سلولهای بنیادی مزانشیمی در اسب بودهاند. علیرغم وجود شباهت زیاد سلولهای این دو منبع، تفاوتهایی نیز در ویژگیهای زیستشناختی، تکثیری، تحریک ایمنی و تمایزی آنها وجود دارد و هنوز توافقی بر سر اینکه کدام منبع برای ایجاد بانک سلولهای بنیادی مزانشیمی آلوژن مناسبتر است، وجود ندارد. ازآنجاییکه برخی از این تفاوتها در سطح بیان ژن قابلردیابی هستند، استفاده از روش آنالیز کمّی بیان ژن (qPCR) در شناسایی بهتر این سلولها و مقایسه این منابع توصیه میشود.<br /><strong>هدف</strong>: بررسی مقایسهای میزان رونوشت ژنهای Major Histocompatibility Complex-I (MHC-I)، Cluster of Differentiation-90 (CD90) و CD29 در سلولهای بنیادی مزانشیمی بافت چربی و مغزاستخوان اسب که به ترتیب ژنهای مؤثر در ایمنیزایی و نشانگرهای شناسایی مؤثر در استئوژنز و لانهگزینی در این سلولها میباشند.<br /><strong>روش</strong><strong></strong><strong>کار</strong>: برای این منظور، سلولهای بنیادی مزانشیمی بافت چربی و مغز استخوان 3 رأس اسب مورد استفاده قرار گرفت. RNA تام سلولهای پاساژ سوم استخراج گردید و پس از سنتز cDNA، میزان بیان ژنهای مورد بررسی، با روش qPCR مورد ارزیابی قرار گرفت.<br /><strong>نتایج</strong><strong>:</strong> بر اساس نتایج این مطالعه مشخص شد که سلولهای بنیادی مزانشیمی بافت چربی میزان برابری از ژن MHC-I و میزان بیشتری از ژنهای CD90 و CD29 را در مقایسه با سلولهای بنیادی مزانشیمی مغزاستخوان بیان میکنند که در خصوصیات بیولوژیک آنها از جمله در مهاجرت و توان تمایزی تأثیر گذار میباشند.<br /><strong>نتیجهگیری نهایی</strong>: بر اساس نتایج به دست آمده، سلولهای بنیادی مزانشیمی گرفته شده از مغزاستخوان و بافت چربی اسب از نظر الگوی بیان ژنی تفاوتهایی را نشان میدهند که مؤید تفاوتهای عملکردی آنها میباشد. تفاوتهایی که باید در درمانهای مبتنی بر سلول مورد توجه قرار گیرند.
سلولهای بنیادی مزانشیمی,اسب,CD29,MHC-I,CD90
https://jvr.ut.ac.ir/article_83093.html
https://jvr.ut.ac.ir/article_83093_775cea7552777e2e6d554a21306b62e2.pdf
دانشگاه تهران
مجله تحقیقات دامپزشکی
(Journal of Veterinary Research)
2008-2525
2251-6190
76
2
2021
06
22
ارزیابی دقت تشخیص ورم پستان تحت بالینی با استفاده از نوارهای تشخیص لاکتات دهیدروژناز
260
267
FA
سید سعیدرضا
سجادی
دانش آموخته دانشکده دامپزشکی، دانشگاه فردوسی مشهد، مشهد، ایران
saeedreza_sajadi@yahoo.com
بابک
خرمیان
0000-0002-4962-2797
گروه علوم درمانگاهی، دانشکده دامپزشکی، دانشگاه فردوسی مشهد، مشهد، ایران
khoramian@um.ac.ir
محمد
عزیززاده
0000-0001-9192-5022
گروه علوم درمانگاهی، دانشکده دامپزشکی، دانشگاه فردوسی مشهد، مشهد، ایران
m-azizzadeh@um.ac.ir
نیما
فرزانه
0000-0001-5451-0696
گروه علوم درمانگاهی، دانشکده دامپزشکی، دانشگاه فردوسی مشهد، مشهد، ایران
farzaneh@um.ac.ir
10.22059/jvr.2020.298535.3027
<strong>زمینۀ مطالعه</strong>: ورم پستان را میتوان به شیوههای مختلفی از جمله تستهای فیزیکی، آزمونهای بالینی و آزمایشگاهی تشخیص داد.<br /><strong>هدف</strong>: ارزیابی دقت تشخیص ورم پستان تحت بالینی با استفاده از نوارهای تشخیص لاکتات دهیدروژناز و همچنین ارزیابی این نوارها با در نظر گرفتن اثرات روزهای مختلف شیرواری، میزان تولید و تعداد زایش.<br /><strong>روش</strong><strong></strong><strong>کار</strong>: در مطالعه حاضر 106 رأس گاو هلشتاین به صورت تصادفی از بین گاوهای پر تولید و کم تولید انتخاب شدند. بر اساس نتیجه تست کالیفرنیایی ورم پستان (CMT) از کارتیه یا کارتیههای مورد نظر 2 نمونه شیر طبق اصول نمونه گیری انجمن ملی ورم پستان امریکا (NMC) اخذ شد. یک نمونه برای کشت میکروبی در نظر گرفته شد و نمونهی دیگر برای آزمایش لاکتات دهیدروژناز شیر (LDH) با استفاده از نوار تشخیصی و آزمایش شمارش سلولهای سوماتیک (SCC) استفاده شد.<br /><strong>نتایج</strong><strong>:</strong> زمانی که کشت میکروبی به عنوان گلد استاندارد تشخیص ورم پستان تحت بالینی در نظر گرفته شد، حساسیت و ویژگی تست LDH به ترتیب 9/68 و 54 درصد بود. نتایج مطالعه نشان داد که همبستگی بالایی بین SCC و LDH وجود دارد. از لحاظ آماری ارتباط معنیداری بین پاسخ نوار و نتیجه تست CMT مشاهده شد که با افزایش درجه CMT درجه پاسخ نوار LDH هم افزایش پیدا کرد. با بررسی اثر روز شیرواری، میزان تولید و تعداد زایش مشخص شد زمانی که نتیجه تست نوار مثبت باشد، شانس اینکه دامی مبتلا به ورم پستان تحت بالینی باشد 59/5 برابر دامی است که نتیجه تست آن منفی باشد. SCC، LDH و CMT با روز شیرواری و تولید شیر رابطه معنیداری نداشتند ولی با افزایش تعداد زایش میزان هر سه شاخص افزایش معنیداری را نشان دادند.<br /><strong>نتیجهگیری نهایی</strong>: نتایج مطالعه نشان داد که از لحاظ کارایی تشخیص ورم پستان تحت بالینی در گاو به ترتیب SCC، CMT و استفاده از نوار سنجش LDH بهترین تستها هستند.
ورم پستان تحت بالینی,لاکتات دهیدروژناز,شمارش سلولهای سوماتیک,آزمایش ورم پستان کالیفرنیایی,گاو شیری
https://jvr.ut.ac.ir/article_83335.html
https://jvr.ut.ac.ir/article_83335_4bb43c6dc1140d18bf64f625ad214c30.pdf
دانشگاه تهران
مجله تحقیقات دامپزشکی
(Journal of Veterinary Research)
2008-2525
2251-6190
76
2
2021
06
22
بررسی ویژگیهای مولکولی و توکسیژنیک جدایههای کلستریدیوم پرفرینجنز تیپ B از گوسفند و بره
268
276
FA
لیدا
عبدالمحمدی خیاو
0000-0003-1254-3777
بخش تحقیق و تولید واکسنهای باکتریایی بی هوازی، آزمایشگاه تحقیقاتی کلستریدیا، موسسه تحقیقات واکسن و سرم سازی رازی،
سازمان ترویج آموزش توسعه کشاورزی، تهران، ایران
mohammadimail1396@gmail.com
علیرضا
پردیس
0000-0002-6848-3673
بخش تحقیق و تولید واکسنهای باکتریایی بی هوازی، آزمایشگاه تحقیقاتی کلستریدیا، موسسه تحقیقات واکسن و سرم سازی رازی،
سازمان ترویج آموزش توسعه کشاورزی، تهران، ایران
amp77atp@gmail.com
10.22059/jvr.2020.296158.3015
<strong>زمینۀ مطالعه</strong>: <em>کلستریدیوم پرفرینجنز </em>یک پاتوژن مهم در حیوانات میباشد که خسارات سنگینی را به صنعت دامپروری و طیور وارد میسازد. بنابراین تشخیص این باکتری از اهمیت برخوردار میباشد.<br /><strong>هدف</strong>: استفاده از روشهای مرسوم و مولکولی جهت شناسایی و بررسی میزان توکسینزایی جدایههای ایرانی.<br /><strong>روش</strong><strong></strong><strong>کار</strong>: در مطالعه حاضر، ۲۳ جدایه <em>کلستریدیوم پرفرینجنز </em>تیپ B توسط آزمونهای میکروبیولوژی و بیوشیمیایی بررسی شدند. سپس جهت تأیید نهایی مورد آزمون PCR قرار گرفتند. پس از کشت جدایهها در محیط مخصوص، تست حداقل دز کشندگی انجام گردید. از توکسیژنیکترین جدایه ایرانی و سویه رفرنس، واکسن آناکالچر انتروتوکسمی تهیه گردید. بر روی واکسنهای آزمایشی غیرفعال، آزمون خنثیسازی سرم انجام گرفت.<br /><strong>نتایج</strong><strong>:</strong> مطالعه حاضر نشان داد تمام جدایهها ژن <em>etx</em> و <em>cpb</em> را حمل نموده ولی ۲/۶۵ درصد جدایهها ژن <em>cpb2</em> را حمل مینمایند. حداقل میزان دز کشندگی برای این باکتری محدوده کمتر از ۱۰/۱ تا بیشتر از ۹۰۰/۱ بود. نتایج سرم نوترالیزاسیون در جدایه ایرانی و سویه رفرنس به ترتیب ۵ و ۱۰ واحد بین الملل در میلیلیتر بود.<br /><strong>نتیجهگیری نهایی</strong>: نتایج مطالعه حاضر نشان داد که جدایه ۱۷۹۵ با قدرت توکسینزایی بالا، امکان استفاده در تولید واکسن دارد. البته برای استفاده در تولید نیازمند تحقیقات بیشتر بر روی حیوانات هدف است.
کلستریدیوم پرفرینجنز,PCR,حداقل دز کشندگی,سرم نوترالیزاسیون,آنتیتوکسین استاندارد
https://jvr.ut.ac.ir/article_83336.html
https://jvr.ut.ac.ir/article_83336_d4fde1671c914210edfc27558e4f574f.pdf
دانشگاه تهران
مجله تحقیقات دامپزشکی
(Journal of Veterinary Research)
2008-2525
2251-6190
76
2
2021
06
22
تشخیص رادیوگرافی و اولتراسونوگرافی شکستگی اوالژن (Avulsion fracture) استخوان متاکارپ در دو کره اسب نژاد تروبرد
277
281
FA
سارنگ
سروری
0000-0002-0975-6731
گروه آموزشی رادیولوژی و جراحی، دانشکده دامپزشکی، دانشگاه تهران، تهران، ایران
soroori@ut.ac.ir
امیر
توکلی
0000-0002-6486-5658
دانش آموخته دانشکده دامپزشکی، دانشگاه تهران، تهران، ایران
tavakoli.amir.ir@gmail.com
بنفشه
شاطری امیری
0000-0002-3255-7802
گروه آموزشی رادیولوژی و جراحی، دانشکده دامپزشکی، دانشگاه تهران، تهران، ایران
banafsheh.shateri@yahoo.com
10.22059/jvr.2020.292339.2988
<strong>سابقه</strong>: آزردگی لیگامان معلقه و بدنبال آن شکستگی اوالژن استخوان متاکارپ و یا متاتارس سوم اسب، آسیبی است که میتواند در اسبهای مسابقهای مشاهده شود و لنگش معمولترین نمود بالینی این آسیب میباشد.<br /><strong>یافتههای بالینی</strong>: این مطالعه گزارش دو مورد شکستگی اوالژن در سومین استخوان متاکارپ در یک نریان 5/2 ساله و یک مادیان 5/2 ساله میباشد که از نظر بالینی سابقه لنگش مزمن و مبهم از نظر منشاء درگیری به همراه عدم وزنگیری در اندام قدامی داشتهاند.<br /><strong>آزمایشات تشخیصی</strong>: پس از انجام رادیوگرافی و اولتراسونوگرافی، آزردگی لیگامان معلقه و به دنبال آن شکستگی اوالژن در ناحیه بالایی استخوان متاکارپ سوم اندام قدامی مورد تأیید قرار گرفت.<br /><strong>ارزیابی نهایی</strong><strong>:</strong> در رادیوگرافی، خطوط رادیولوسنت همراه با قطعه شکستگی به اندازه 8×6×2 میلیمتر در مادیان و اندازه 6×4×2 میلیمتر در نریان، در قسمت بالایی سومین استخوان متاکارپ مشاهده شد که نشاندهنده شکستگی اوالژن در محل اتصالی لیگامان معلقه میباشد. در اولتراسونوگرافی نیز یک قطعه اکوژنیک ناشی از شکستگی در قسمت بالایی استخوان متاکارپ اندام قدامی سمت چپ، در محل اتصالی لیگامان معلقه مشاهده شد. همچنین نواحی با کاهش اکوژنیسیته در ناحیه اتصالی لیگامان معلقه به استخوان متاکارپ دیده شد که نشاندهنده دسموپاتی این لیگامان و بدنبال آن شکستگی استخوان متاکارپ سوم بوده است.
اولتراسونوگرافی,رادیوگرافی,شکستگی اوالژن,لیگامان معلقه,کره اسب نژاد تروبرد
https://jvr.ut.ac.ir/article_83337.html
https://jvr.ut.ac.ir/article_83337_b95ee69578d5d172086bcf550f55507f.pdf