نوع مقاله : بهداشت و بیماری های دام های بزرگ
نویسندگان
1 گروه علوم درمانگاهی، دانشکده دامپزشکی، دانشگاه لرستان، خرم آباد، ایران
2 گروه بیماریهای داخلی دامهای بزرگ، دانشکده دامپزشکی، دانشگاه تهران، تهران، ایران
چکیده
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
BACKGROUND: Leptospirosis is a common bacterial disease in humans and livestock, which leads to reduced production and reproductive disorders in ruminants and also causes major economic losses to villagers and farmers.
OBJECTIVES: The purpose of this study was to investigate the seroprevalence of different Leptospira interrogans serovars in ruminants population of Lorestan province and assess the role of environmental and host factors on the severity of the serological infection.
METHODS: For this purpose, referring to livestock and sheep and goat flocks in different cities of Lorestan province, 691 blood samples were collected including 258 sheep, 195 goats and 238 cows, and then, the point of infection with seven different serovars of Leptospira interogans was assessed using microscopic agglutination test. Hosting factors such as age, gender and also environmental factors including geographical area, rainfall, temperature, relative humidity and altitude of sampling area from the sea level were recorded, and their probable role in the seroprevalence was statistically analyzed.
RESULTS: Results of this study showed that the overall prevalence of leptospirosis in cattle, sheep, and goats examined in the Lorestan province was 26.05 % (95 % CI: 19.7-31.23), 22.48 % (95 % CI: 16.95-25.16) and 14.87% (95 % CI: 9.37-20.36), respectively. There was no statistically significant (p < /em>>0.05) difference from the point of age groups and sexes. The most prevalent contaminant serovars for cows, sheep, and goats with seropositive reaction against leptospira were grippotyphosa (41.93%), canicola (32.76%) and canicola (48.27 %), respectively. The results showed environmental factors including relative humidity (p < /em>=0.02), annual rainfall (p < /em>=0.001) and altitude from the sea level of sampling location (p < /em>=0.03) have a significant effect but the annual temperature does not have a significant effect (p < /em><0.05) on the seroprevalence of Leptospira. Also, more positive reactive animals in the eastern and western areas of Lorestan province were found (p < /em>>0.05).
CONCLUSIONS: Leptospirosis is endemic in livestock population of Lorestan province and environmental factors play a significant role in the severity of infection, which increases the need for attention to the geographical areas at risk.
کلیدواژهها [English]
سویههای بیماریزای لپتوسپیرا، عامل بروز یک بیماری مشترک جهانی بنام لپتوسپیروز در انسان و میزبانهای اختصاصی هستند. پس از دفع باکتری از طریق ادرار، لپتوسپیرا به صورت مستقیم یا غیر مستقیم (به دنبال تماس با محیط مرطوب و آلوده به لپتوسپیرا) به میزبانهای جدید منتقل میشود (1). بیشترین میزان آلودگی در مناطق استوایی و تحت استوایی دیده میشود و وجود آب و هوای گرم و مرطوب باعث تسهیل شرایط جهت تکثیر و بقای باکتری در محیط میگردد (2،13).
لپتوسپیرا در نشخوارکنندگان کوچک به عنوان یک بیماری مزمن که منجر به اختلالات تولید مثلی از قبیل سقط و مرگ و میر میباشد، شناخته میشود. آلودگی در گوسفند و بز عموماً ناشی از سرووار هارجو است که متعلق به سروگروپ Sejro میباشد (16). از آنجایی که گوسفند و بز میتواند به عنوان یک مخزن برای لپتوسپیرا مطرح باشد، در نتیجه اهمیت تشخیص تعداد و پراکندگی دامهای آلوده در یک منطقه بسیار حائز اهمیت است (14،31). گاو نیز عموماً به وسیله سروگروپ Sejro آلوده میشود (36). اگرچه سرووارهای مختلفی میتوانند باعث بروز آلودگی در این گونه شوند اما تنها تعداد محدودی از سرووارها منجر به بروز خسارات اقتصادی از قبیل سقط جنین، مرگ و میر رویانی و کاهش نرخ باروری میشود. در آمریکای جنوبی هارجو و ولفی مهمترین سویههای بیماریزای گاو هستند (35) در حالی که مطالعات صورت پذیرفته در سالهای اخیر نشان داده که در نقاط مختلف ایران غالبترین سویه بیماریزای گاو کانیکولا میباشد (1،22).
به طور کلی دو روش عمده به منظور تشخیص لپتوسپیروز وجود دارد که یکی از آنها جداسازی قطعی اجرام لپتوسپیرایی و دیگری ردیابی آنتیبادی ضد لپتوسپیرایی میباشد. تشخیص به روش جداسازی نیازمند کشت در محیط اختصاصی بوده و علاوه بر اینکه زمانبر میباشد، وابسته به حضور جرم لپتوسپیرایی زنده و توانایی آن جهت رشد در محیط کشت است، بنابراین جهت تشخیص آلودگی از آزمونهای سرولوژیکی مانند آگلوتیناسیون میکروسکوپی (MAT) و الایزا بیشتر استفاده میشود. در این بین روش سرولوژیکی توصیه شده برای ردیابی آلودگی ناشی از بیماری در انسان و دام، کماکان آزمون آگلوتیناسیون میکروسکوپی است که در آن از باکتری زنده به عنوان آنتیژن استفاده میشود (43). اگرچه پرکاربردترین روش آزمایشگاهی جهت مطالعات سرولوژیکی MAT است و به علت ویژگی بالای آزمون به عنوان استاندارد طلایی در تشخیص بیماری لپتوسپیروز محسوب میشود (44) اما نتایج آن تنها برای تعیین آلودگی در سطح سروگروپ اختصاصی رضایت بخش است و برای تعیین آلودگی در سطح سرووار کافی نیست (4،33،42،43).
اثرات اقلیمی محیط در زمینهی بیماریهای عفونی به ویژه در قرن اخیر از اهمیت زیادی برخوردار گشته است. عواملی که در جغرافیای پزشکی و دامپزشکی مرتبط با امراض عفونی مطالعه میشوند، عبارت از ریزشهای جوی، میزان رطوبت، درجهی حرارت و فشار است. استان لرستان در ناحیه جنوب غربی ایران بین 46 درجه و 50 دقیقه تا 50 درجه و 1 دقیقه طول شرقی و 32 درجه و 40 دقیقه تا 34 درجه و 23 دقیقه عرض شمالی از نصف النهار گرینویچ واقع شده است. میانگین ارتفاع آن بیش از 2200 متر از سطح دریا است، پستترین نقطه استان با ارتفاع 239 متر در دشتهای استان و بلندترین قله آن اشترانکوه با ارتفاع 4080 متر از سطح دریا در میان رشته کوه زاگرس قرار دارد. از حیث شرایط جغرافیایی، استان لرستان با میانگین بارش سالیانه 550 تا 600 میلیمتر در جایگاه سوم پر بارشترین استانهای کشور قرار دارد. همچنین در بخش عمدهای از این استان آب و هوای معتدل مرکزی و گرم جنوبی برقرار است که این امر براساس همهگیر شناسی و سبب شناسی بیماری لپتوسپیروز، این استان را در زمره مستعدترین مناطق کشور از نظر وجود بیماری قرار میدهد (27،28،29).
در مطالعات سرولوژیکی لپتوسپیرا سه نکته اساسی شامل (i) نمونهگیری، (ii) الگوی آنتیژنی مورد بررسی و (iii) آستانه برش تیتراسیون جهت ردیابی آلودگی همواره باید مدنظر قرار گیرد. به همین منظور باید تعداد نمونه مورد بررسی کافی باشد تا نتایج قابل اعتمادی حاصل آید و از هر سروگروپ حداقل یک سرووار در پانل آنتی ژنی جهت تشخیص قرار داده شود (35). با توجه به این موارد، مطالعه حاضر با هدف بررسی سرواپیدمیولوژی لپتوسپیرا در جمعیت نشخوارکنندگان استان لرستان و بررسی نقش فاکتورهای محیطی و میزبانی در میزان شیوع سرمی طراحی و انجام شد.
نمونهگیری و حجم نمونه: مطالعه حاضر از نوع مقطعی است که به مدت یکسال از اواسط تابستان 1393 لغایت اواخر تابستان 1394 در استان لرستان انجام شد. حجم نمونه لازم برای مطالعه حاضر براساس شیوع سرمی 36 درصد لپتوسپیروز در نشخوارکنندگان (38) در نظر گرفته شد. با توجه به این میزان از آلودگی با استفاده از فرمول حجم نمونه برای مطالعات مقطعی و در نظر گرفتن خطای نوع اول برابر با 5 درصد (α) مشخص شد حداقل نمونه مورد نیاز برای هدایت مطالعه حاضر برابر با 353 میباشد که جهت افزایش دقت مطالعه و پایش جمعیت دامی بالاتر مجموعاً از 691 راس نشخوارکننده نمونهگیری به عمل آمد.
n= Z2 P (1-P)/d2
n برابر است با حجم نمونه، P مقدار شیوع آلودگی بر اساس مطالعات قبلی 36 درصد در نظر گرفته شد، Z برابر است با 96/1 و d میزان خطای مطلق است که 5 درصد برآورد گردید.
روش انجام مطالعه: در طی یک سال به صورت تصادفی تعدادی از گلههای نشخوارکنندگان کوچک و مزارع پرورش گاو شیری و پرواری در شهرستانهای مختلف جهت نمونهگیری انتخاب گردید (تصویر 1، جدول 1). با مراجعه به 19 گله گوسفند و بز و 14 گله گاو شیری و پرواری، اقدام به اخذ 691 نمونه خون (258 راس گوسفند، 195 راس بز و 238 راس گاو) پس از تعیین سن (برحسب فرمول دندانی) و جنس شد. لازم به ذکر است که هیچ کدام از گلههای مورد مطالعه سابقه واکسیناسیون علیه لپتوسپیرا را نداشتند و از دامهایی که تاریخچهای مبنی بر علایم و نشانههای مرتبط با لپتوسپیرا در ماههای اخیر داشتند نمونهگیری به عمل نمیآمد. نمونههای خون از ورید وداجی و توسط سرنگ 10 میلیلیتری و لوله آزمایش فاقد ماده ضد انعقاد جمعآوری گردید. پس از گذشت زمان لازم جهت ایجاد لخته، نمونههای خون در کنار یخ به آزمایشگاه بیمارستان دامپزشکی دانشگاه لرستان منتقل و به مدت 10 دقیقه با سرعت 3000 دور سانتریفیوژ (Ecco-PRAXA-2, USA) شد. نهایتاً سرم جداسازی شده در میکروتیوبهایی با حجم 2 میلیلیتر ریخته و تا زمان انجام آزمایشات در دمای 20- درجه سانتیگراد نگهداری شد.
در ادامه نمونههای سرمی به آزمایشگاه تحقیقاتی لپتوسپیرا در دانشکده دامپزشکی دانشگاه تهران ارسال و برای ردیابی حضور آنتی بادی علیه 7 سرووار زنده leptospira intrrogans شامل: Australis، Ballum ، Canicola، Grippotyphosa، Hardjo، Icterohaemorrhagiae و Pomona به روش آگلوتیناسیون میکروسکوپی مورد بررسی قرار گرفت. ابتدا نمونههای سرمی با نسبت 1:50 رقت سازی شده و حجم مساوی هر یک از آنتی ژنهای فوق با رقت مشابه نمونه سرمی به گودههای پلیت اضافه گردید و در نتیجه رقت نهایی هر چاهک حاوی نمونه سرمی مشکوک به 1:100 تبدیل شد. سپس نمونهها به وسیله میکروسکوپ زمینه تاریک و با بزرگنمایی x100 بررسی و چنانچه 50< از اجرام لپتوسپیرایی در رقت 1:100 آگلوتینه دیده میشدند، نتیجه مثبت تلقی میشد. در مرحله بعدی نمونههای مثبت مورد عیارسنجی قرار گرفته و برای این منظور رقتهای سرمی دو برابر تا 1:400 تهیه و تیتر آنتی بادی نمونههایی که در مرحله اول و رقت 1:100 مثبت شده بودند، تعیین میگردید.
روش آماری: در مطالعه حاضر 7 شهرستان استان لرستان جهت نمونهگیری انتخاب و بر حسب میانگین سالانه دمای محیط به دو گروه کمتر از 20 و بالاتر از 20 درجه سانتیگراد؛ بر حسب ارتفاع از سطح دریا به دو گروه کمتر از 1400 و بیشتر از 1400 متر؛ از نظر رطوبت نسبی به دو گروه کمتر از 42 و بالاتر از 42 درصد و از نظر میانگین سالانه بارش به دو گروه کمتر از 500 و بیشتر از 500 میلیمتر و بر حسب موقعیت جغرافیایی به شمال، جنوب، غرب، شرق و مرکز طبقه بندی و سپس از نظر شیوع سرمی لپتوسپیروز مورد مقایسه قرار گرفتند.
نتایج به وسیله نرم افزار آماری (MedCalc Statistical Software version 15.11.4; MedCalc Software bvba, Ostend, Belgium) با کمک آزمونهای Chi-Square و Fisher's exact جهت تعیین وجود اختلاف بین متغیرهای مختلف آماری در سطح معنیداری کمتر از 5 درصد مورد بررسی قرار گرفت. نسبت شانس (Odd Ratio) و شیوع آلودگی نیز با فاصله اطمینان (Confidence Interval) 95 درصد محاسبه شد. همچنین به منظور ارزیابی نقش موقعیت جغرافیایی در شیوع سرمی بیماری لپتوسپیروز، منطقه مرکزی به عنوان بخش پایه در نظر گرفته شد و از طریق آزمون رگرسیون لاجستیک (Logistic regression) با سایر موقعیتهای جغرافیایی مقایسه شد.
جدول 2 بیانگر جمعیت دامهای دارای واکنش مثبت سرمی نسبت به سرووارهای لپتوسپیرا به تفکیک جنسیت است. مطالعه حاضر نشان داد اگرچه آلودگی در گاو و گوسفندهای ماده بالاتر از جنس نر و در بزهای نر بالاتر از جنس ماده است اما ارتباط آماری معنیداری بین شیوع سرمی بیماری با جنس در تمام گونههای دامی تحت بررسی در استان لرستان، برقرار نیست (05/0P>).
همچنین ارزیابی نتایج بر حسب سن مشخص کرد (جدول 2) اگرچه در گاو و گوسفندها با افزایش سن بر شیوع بیماری تا رده سنی 4-2 سال افزوده میشود اما ارتباط آماری معنیداری بین سن و شیوع بیماری دیده نشد (05/0P>). در خصوص بز نیز تا رده سنی 6-4 سال بر شیوع آلودگی افزوده شد اما از رده سنی 6 سال به بالا از میزان آلودگی کاسته شد اما ارتباط آماری معنیداری بین سن و آلودگی در بز دیده نشد (05/0P>).
نتایج مطالعه حاضر نشان داد میزان شیوع کلی لپتوسپیروز در گاو، گوسفند و بزهای مورد بررسی در استان لرستان به ترتیب برابر با 62 راس (05/26 درصد؛ فاصله اطمینان 95 درصد: 23/31 – 7/19)، 58 راس (48/22 درصد؛ فاصله اطمینان 95 درصد: 16/25 – 95/16) و 29 راس (87/14 درصد؛ فاصله اطمینان 95 درصد: 36/20 – 37/9) بود (جدول 3).
غالبترین سرووار آلوده کننده در گاو گریپوتایفوزا و کانیکولا به ترتیب با 93/41 و 1/37 درصد، در گوسفند کانیکولا و پومونا به ترتیب با 76/32 و 41/22 درصد و در بزهای دارای واکنش سرمی مثبت بر علیه لپتوسپیرا به ترتیب کانیکولا و گریپوتایفوزا با 28/48 و 14/24 درصد بود. هیچ موردی از آلودگی با سرووار بالوم و ایکترهموراژیه در گاو؛ آسترالیس در گوسفند و هارجو و آسترالیس در بز دیده نشد. لازم به ذکر است که واکنش مثبت سرمی بر علیه سرووار آسترالیس تنها در 4 راس از گاوهای استان لرستان دیده شد که تمامی آنها ماده بودند (جدول 3).
در گاو، 50 راس (65/80 درصد) بر علیه یک سرووار و 12 راس (35/19 درصد) بر علیه بیش از یک سرووار، در گوسفند نیز 51 راس بر علیه یک سرووار (93/87 درصد) و 7 راس بر علیه بیش از یک سرووار (07/12 درصد) اما در بز 25 راس بر علیه یک سرووار (2/86 درصد) و تنها 4 راس بر علیه بیش از یک سرووار (79/13 درصد) واکنش سرمی مثبت نشان دادند (جدول 4). همچنین در بررسیهای آزمایشگاهی مشخص شد به ترتیب بیشترین موارد آلودگی سرمی چندگانه ناشی از کانیکولا همراه با گریپوتایفوزا و پومونا همراه با گریپوتایفوزا بود.
بر حسب عیار آنتیبادی نتایج مشخص کرد در گاو 20 راس (26/32 درصد)، در گوسفند 13 راس (41/22 درصد) و در بز 6 راس (69/20 درصد) از دامهای دارای واکنش سرمی مثبت بر علیه سرووارهای لپتوسپیرا عیار آنتیبادی 1:200 و بالاتر را نشان دادند (جدول 4).
در جدول 5 دامهای مورد مطالعه بر حسب فاکتورهای محیطی شامل وضعیت آب و هوایی و مناطق مختلف جغرافیایی دسته بندی شدند. نتایج نشان داد میزان بارش سالانه، رطوبت نسبی محیط و ارتفاع محل زندگی دامها از سطح دریا بر روی شیوع سرمی لپتوسپیرا اثرگذار است. آزمون آماری مشخص کرد نسبت شانس ابتلا دامهایی که میزان بارش باران در محیط زندگی آنها بالاتر از 500 میلیمتر بود 31/2 (فاصله اطمینان 95 درصد: 9/5 – 09/0) برابر؛ دامهایی که در مناطق با رطوبت نسبی بالاتر از 42 درصد زندگی میکردند 16/5 (فاصله اطمینان 95 درصد: 28/13 – 35/1) برابر و نیز دامهایی که ارتفاع محل زندگی آنها بالاتر از 1400 متر از سطح دریا بود 53/0 (فاصله اطمینان 95 درصد: 96/0 – 47/0) شانس ابتلا کمتر داشتند (جدول 5). همچنین بیشترین واکنش سرمی مثبت علیه سرووارهای لپتوسپیرا با توجه به حجم نمونه در هر منطقه جغرافیایی و در مقایسه با مناطق مرکزی استان به عنوان بخش پایه در شرق و غرب استان دیده شد اما این اختلاف معنیدار نبود (05/0P>).
در چهارپایان اهلی، لپتوسپیروز به عنوان یکی از مهمترین علل کاهش تولید و اختلالات تولید مثلی شناخته میشود (18). لپتوسپیروز یک بیماری هشدار ویژه محسوب میشود که به دلیل تنوع شرایط دموگرافیک و جغرافیایی شامل توپوگرافی، رطوبت، دما، بارش باران، مخازن دامی اهلی و مخازن دامی وحشی (جوندگان، روباه و راسو) دارای گستردگی جهانی است (8).
مطالعه حاضر مشخص کرد تمام گونههای نشخوارکننده اهلی در استان لرستان دارای واکنش سرمی علیه سرووارهای لپتوسپیرا اینتروگانس هستند، اما در گاو و گوسفند (05/26 و 48/22 درصد) شدت آلودگی بالاتر از بز (87/14 درصد) بود. نتایج مطالعات قبلی در شهرستان خرم آباد مرکز استان لرستان نشان داده بود که میزان شیوع لپتوسپیرا اینتروگانس در گاو، گوسفند و بز به ترتیب برابر با 20، 14 و 67/11 درصد است (28،29،30). همچنین نتایج سایر مطالعات صورت گرفته در اقصی نقاط جهان و ایران در توافق با نتایج مطالعه حاضر است و اصولاً شیوع سرمی در گاو و گوسفند بالاتر از بز است. بر این اساس میزان شیوع سرمی در گاو در پرتغال 3/15 درصد (35) و در ترکیه 42/25 درصد (20)؛ در گوسفند در کشورهای آرژانتین، بولیوی، یونان و مالزی به ترتیب 7/19، 3/14، 8/16 و 10 درصد (6،9،11،13) و در کشورهای ایتالیا، نیجریه و فرانسه به ترتیب برابر با 3/12، 1/13 و 3/14 درصد در بزهای مورد مطالعه (3،11،17) میباشد. اما در ایران میزان شیوع سرمی در گونه گاو در تهران و حومه، مشهد و حومه و استان گیلان به ترتیب 6/24، 24/24 و 22 درصد (1،26،41)؛ در گوسفندان اهواز، ارومیه و مجدداً اهواز به ترتیب برابر با 9/14، 3/19 و 53/8 درصد (22،38،39) و همچنین به ترتیب در شهرستانهای اهواز، ارومیه و خوی میزان شیوع سرمی در جمعیت بزهای مورد بررسی برابر با 95/10، 46/10 و 3/13 درصد بود (24،39،42). Hajikolaei و همکاران در سال 2005 نشان دادند بین شیوع لپتوسپیرا در گاوداریهای صنعتی و سنتی اهواز اختلاف معنیداری وجود دارد و این مسئله میتواند ریشه در رعایت بهتر اصول مدیریتی و بهداشت عمومی گله داشته باشد. نتایج مطالعات مختلف نشان داده بین مسائل بهداشتی و شیوع لپتوسپیروز ارتباط و همبستگی مثبتی برقرار است و به نظر میرسد با توجه به سنتی بودن اکثر دامداریهایی که در مطالعه حاضر مورد بررسی قرار گرفتند یکی از دلایل نرخ بالای آلودگی سرمی همین مسئله باشد، چون گاوهای بومی بیشتر اوقات روز را به منظور چرا در سطح مرتع به سر میبرند و شانس تماس با مخازن دامی بیماری در آنها بیشتر است. علاوه بر آن، در روش پرورش سنتی گاوها برای سالهای طولانی نگهداری میشوند و این مورد باعث دفع ادراری بیشتر باکتری لپتوسپیرا و انتقال آلودگی به گاوهای سالم در همان منطقه میشود.
براساس نتایج این مطالعه با وجود این که آلودگی در گاو و گوسفند ماده بالاتر از جنس نر و در بزهای نر بالاتر از جنس ماده بود اما ارتباط آماری معنیداری بین شیوع سرمی بیماری با جنس در تمام گونههای دامی تحت بررسی در استان لرستان برقرار نیست، که با نتایج دیگر مطالعات همخوانی دارد (3،38). شواهد قابل اعتمادی مبنی بر اینکه جنسیت میتواند بر شیوع آلودگی تأثیر گذار باشد وجود ندارد و حساسیت جنس نر و ماده نسبت به لپتوسپیروز یکسان است. ضمن آنکه در مطالعه حاضر در تمام گونههای نشخوارکننده تحت بررسی تا رده سنی 4-2 سال تعداد نمونه تحت بررسی به صورت پلکانی افزایش داشته و نتایج آلودگی سرمی نیز به همین منوال بوده است، اما در رده سنی بالاتر از 4 سال تعداد نمونه تحت بررسی با کاهش مواجه شده و لذا یکی از دلایل عدم تبعیت آلودگی سرمی در گروههای سنی بالاتر از 4 سال این مسئله میتواند باشد.
اگرچه میزان آلودگی در گاو و گوسفندان در رده سنی 4-2 سال و در بز تا رده سنی 6-4 سال بیشتر از دامهای جوانتر بود اما به طور کلی هیچ ارتباط آماری معنیداری بین سن و آلودگی در گونههای دامی مورد بررسی دیده نشد. در این خصوص نتایج مطالعه حاضر در مطابقت با سایر مطالعات مبنی بر افزایش احتمال واکنش سرمی مثبت بر علیه سرووارهای لپتوسپیرا اینتروگانس با بالاتر رفتن سن بود (24،26،39). همچنین نتایج مطالعه Hassanpour و همکاران در سال 2012 نشان داد هنگامی که حیوانات بالغ میشوند میزان آلودگی سرمی افزایش مییابد. علت این پدیده و یافتههای مطالعه حاضر را این چنین میتوان توجیه کرد که با افزایش سن شانس برخورد دام در محیط با ناقل و مخازن بیماری به ازای گذشت هر یک روز از عمر تولیدی دام افزایش یافته و به طبع آن انتظار بالاتر بودن تیتر آنتیبادی بر علیه لپتوسپیرا در دامهای مسن نسبت به جوانترها محتمل است.
رایجترین سرووارهای مسبب واکنش مثبت در گاو گریپوتایفوزا و کانیکولا، در گوسفند کانیکولا و پومونا و در بز کانیکولا و گریپوتایفوزا بود. مطالعات مختلف نشان میدهد شایعترین سرووارهای آلوده کننده در ایران در گاو پومونا، گریپوتایفوزا و کانیکولا (1،22،30)، در گوسفند ایکترهموراژیه، هارجو و گریپوتایفوزا (38،39) و در بز ایکترهموراژیه و کانیکولا (39) است. وجود تفاوت در درصد آلودگی با سرووارهای مختلف در بسیاری از بخشهای جهان ثابت شده است. شاید یکی از علل اختلاف در نتایج مطالعه حاضر با سایر مطالعات در نقاط دیگر کشور مربوط به وسعت جمعیت پایش شده و بومی شدن سرووارهای دیگر در جمعیت دامی استان لرستان باشد. برای مثال در برخی از مطالعات فوق تعداد نمونههای سرمی مورد بررسی در گونه گاو 154، 203 و 205 راس و در گونه گوسفند 166 و 181 راس بوده است که در مقایسه با تعداد دامهای مورد بررسی در مطالعه حاضر پایینتر است (1،22،30،38). همچنین تنوع سرووارهای یک منطقه بستگی به تغییرات آب و هوایی دراز مدت داشته و در مطالعات مختلف تغییر در سرووارهای یک منطقه با گذر زمان گزارش شده است. Zinali و همکاران در سال 2000 نشان دادند پس از گذشت 10 سال سرووار غالب یک منطقه از گریپوتایفوزا به هارجو تبدیل شده است. بر همین اساس هر چند سال یک بار نیاز به مطالعه جدید در هر منطقه ضروری میباشد. علاوه بر آن تماس نزدیک با جوندگانی که مخزن گریپوتایفوزا هستند میتواند از دلایل بالاتر بودن آلودگی با این سرووار در جمعیت گاوهای بررسی شده در مطالعه حاضر باشد. ضمن اینکه مخزن دامی سرووارهای پومونا، کانیکولا و گریپوتایفوزا سگ و جوندگان است (12). با توجه به اینکه در اکثر گلههای گوسفند و بز و نیز در منازل روستایی که گاوهای بومی نگهداری میشوند عموماً سگ به عنوان حیوان نگهبان وجود دارد، لذا تماس مکرر بین نشخوارکنندگان مورد بررسی در مطالعه حاضر و سگ میتواند دلیل فراوانی آلودگی با سرووارهای مذکور باشد. وجود حیوانات آلوده و تعیین سرووارهای آلوده کننده علی رغم عدم سابقهای دال بر واکسیناسیون در جمعیتهای دامی به تعیین استراتژیهای کارآمد در کنترل و پیشگیری و همچنین بهبود برنامههای بهداشت عمومی کمک چشمگیری میکند.
در مطالعه حاضر شدت رخداد واکنش سرمی چندگانه در گاو 35/19 درصد، در گوسفند 07/12 درصد و در بز 79/13 درصد بود. مطالعات زیادی حاکی از وجود آلودگی بر علیه بیش از 1 سرووار بوده است که بر این اساس در گاو 44/16 درصد دامهای مثبت (37)، در گوسفند 3/31 و 69/8 درصد دامهای مثبت (38،39) و در بز 76/4 درصد دامهای مثبت (38) دارای چنین وضعیتی بودهاند. این مسئله میتواند بیانگر آلودگی با ترکیبی از چند سرووار در مناطق جغرافیایی متفاوت بسته به عادتپذیری عوامل آلوده کننده گوناگون و یا به دلیل واکنش متقاطع سرمی در آزمون آگلوتیناسیون میکروسکوپی باشد.
نتایج مطالعه Raminو همکاران در سال 2013 در ارومیه نشان داد عیار آنتی بادی 1:200 و بالاتر در گاو و گوسفند به ترتیب 34/59 و 71/35 درصد دامهای سرم مثبت است. ارزیابی عیار آنتی بادی در مطالعه حاضر نشان داد در گاو 26/32 درصد، در گوسفند 41/22 و در بز 69/20 درصد از دامهای دارای واکنش سرمی مثبت بر علیه سرووارهای لپتوسپیرا عیار آنتی بادی 1:200 و بالاتر دارند؛ در نتیجه آلودگی سرمی در استان لرستان ضعیفتر از ارومیه است. لذا با توجه به اینکه در اکثر موارد آلودگی با عیار 1:100 است میتوان گفت بیماری لپتوسپیروز در نشخوارکنندگان استان لرستان بومی بوده و عموماً به صورت تحت بالینی رخ میدهد و از نقطه نظر اپیدمیولوژیکی این نکته میتواند در روشهای کنترلی و در نتیجه آن پیشگیری از بیماری در استان لرستان مفید باشد.
بقای طولانی مدت سرووارهای بیماریزای لپتوسپیرا در خارج از بدن میزبان مستلزم وجود شرایط آب و هوایی گرم و مرطوب با pH نزدیک به خنثی است (32). در برخی از مطالعات نقش عوامل محیطی و میزبانی از قبیل جمعیت گله، منبع آب، دسترسی دامها به چراگاه، وجود تماس بین دامهای اهلی با گونههای دامی وحشی بومی، سابقه سقط جنین و دسترسی به خدمات دامپزشکی بر میزان آلودگی سرمی گاو، گوسفند و بز نقش داشته است (10). در مطالعه حاضر، نسبت شانس ابتلای دامهایی که میزان بارش باران در محیط زندگی آنها بیشتر از 500 میلی لیتر، رطوبت نسبی بالاتر از 42 درصد و ارتفاع محل زندگی آنها بالاتر از 1400 متر از سطح دریا بود به ترتیب 31/2، 16/5 و 53/0 برابر بود. مطالعه Johnachan و همکاران در سال1990 نشان داد میزان شیوع لپتوسپیروز در مناطقی که دارای میانگین بارش ماهیانه حداقل 240 میلیمتر هستند بالاتر از 40 درصد است اما در مناطقی که میانگین بارش ماهیانه کمتر از 240 میلیمتر است بین 5 تا 15 درصد گوسفند و بزهای بررسی شده است. همچنین مشخص شد در بز میزان شیوع سرووار ایکترهموراژیه در مناطق گرمتر بیشتر و میزان شیوع سرووار کانیکولا در مناطق پر بارش بالاتر از مناطق خشک میباشد. نتایج مطالعه حاضر نیز نشان داد که منطقه جغرافیایی بر شیوع بیماری اثرگذار است که شاید این مسئله ریشه در تفاوتهای بوم شناسی و آب و هوایی داشته باشد که از این حیث نتایج با مطالعهRezaei و همکاران در سال 2016 در تضاد و با نتایج مطالعه Johnachan و همکاران در سال 1990 در توافق میباشد. در مطالعهای در مکزیک از 140 راس تک سمی در مناطق کوهستانی و 54 راس در مناطق درهای و کم ارتفاع نمونهگیری شد که نتایج نشان داد شیوع آلودگی در مناطق کم ارتفاع به شکل معنیداری بالاتر (87 درصد) است (5). همچنین مطالعهای در شمال کشور مراکش مشخص کرد شیوع لپتوسپیروز در مناطق پست بیش از مناطق مرتفع است و علت این پدیده را نامناسب بودن شرایط جغرافیایی – اقلیمی برای بقای لپتوسپیرا در مناطق سرد و مرتفع دانستند (7). مطالعه دیگری در ایالات متحده بر روی سگ ثابت کرد فراوانی واکنش سرمی در مناطق مرطوب ساحلی بالاتر از مناطق شهری است و شانس ابتلا به لپتوسپیروز در مناطق ساحلی 25/2 مرتبه بیشتر بود (19). دمای محیط بالاتر از 10 و پایینتر از 35 درجه سانتیگراد (بهینهترین دما 28 درجه سانتیگراد) مناسبترین دامنه دمایی برای بقا و تکثیر اجرام لپتوسپیرایی میباشد (12). به نظر میرسد چون با کاهش ارتفاع از سطح دریا بر دمای هوا افزوده میشود به صورت غیر مستقیم ارتفاع از سطح دریا بر روی آلودگی سرمی اثرگذار بوده و ارتفاع به عنوان یک فاکتور محافظتی عمل کرده و شانس ابتلا به بیماری را کاهش میدهد.
در انتها، مطالعه انجام شده بیانگر وجود تعداد بسیار بالایی دام مخزن و آلوده به سرووارهای مختلف لپتوسپیرا در جغرافیای استان لرستان است. با توجه به اینکه در این مطالعه تنها از دامهای به ظاهر سالم و فاقد هیچ علامت بالینی دال بر لپتوسپیروز نمونهگیری شد، در نتیجه وجود این سطح از آلودگی سرمی میتواند به عنوان یک زنگ خطر از نظر سلامت عمومی لحاظ گردد و ضرورت انجام برنامههای پیشگیرانه، واکسیناسیون جمعیت هدف و برگزاری مداخلات آموزشی-ترویجی به خصوص برای دامپروران و روستاییان را دو چندان مینماید.
نویسندگان مقاله مراتب تشکر و قدردانی خود را از معاونت پژوهشی دانشگاه لرستان اعلام میکنند. همچنین از آقایان رشیدیان و نایب آقایی که در انجام مطالعه حاضر همکاری لازم را مبذول داشتند، سپاسگزاری میشود.
بین نویسندگان تعارض در منافع گزارش نشده است.
References