The Effects of eCG Injection Time on the Reproductive Performance in Shal Ewes Treated with Short-Term Synchronization Program During the Breeding Season

Document Type : Obstetrics & Theriogenology

Authors

Department of Theriogenology, Faculty of Veterinary Medicine, University of Tehran, Tehran, Iran

Abstract

BACKGROUND: Estrus synchronization is a valuable tool in ewe reproductive management.
OBJECTIVES: This study was performed to evaluate the efficiency and determine the best time of eCG injection in short-term synchronization program based on GnRH-PGF 2α in Shal ewes during the breeding season.
METHODS: One hundred and sixty non-pregnant Shal ewes, aged 2-6 years old were selected and randomly stratified to four equal groups. 25µg Alarelin acetate (GnRH analogue) and 75µg D-cloprostenol (PGF 2α analogue) were injected to all ewes, on days 0 and 5, respectively. The first group (control) did not receive any other treatment. Groups 2 to 4 received 400 IU of eCG, 48 hours before, 24 hours before and concurrent with PGF2α, respectively. Ewes were exposed to fertile rams during 96 hours post PGF2α injection. Blood serum progesterone concentrations were measured just before PGF2α injection and 10 days later.
RESULTS: No difference was observed in the first serum progesterone evaluation among experimental groups (P>0.05). However, progesterone had significantly higher concentrations 10 days after PGF 2α injection in groups 2 and 3 in comparison with groups 1 and 4 (P<0.05). Simultaneous use of eCG with PGF2α led to a higher estrus response in comparison with other groups (P<0.05). During the first day after PGF2α, a higher percentage of ewes in group 2 and 3 exhibited estrus compared with groups 1 and 4 (P<0.05). Conversely, estrus expression was higher 24-48 hours after prostaglandin injection in groups 1 and 4 than the other two (P<0.05). Thus, the interval to estrus was earlier in group 2 and 3 than groups 1 and 4 (P<0.05). No significant differences were detected in terms of conception rate, lambing rate, prolificacy and fecundity among study groups (P>0.05).
CONCLUSIONS: Use of eCG in different times (48 and 24 hours before and concurrent with PGF2α) in short-term synchronization program based on GnRH-PGF2α during the breeding season can be effective on estrus indices. Regarding the diversity of sheep's masses in Iran, it seems that acceptable results may be achieved when eCG is used concurrently with PGF2α in short-term protocol.

Keywords


مقدمه


در اکثر نقاط دنیا، تولید گوشت، شیر و پشم هدف اصلی پرورش گوسفند بوده و بنابراین واضح است که افزایش بازده تولیدمثلی یکی از مهم‎ترین عوامل سودآوری و پایداری در این صنعت به‎شمار می‎رود (5،16،24،35). از سوی دیگر، فصلی‌بودن تولیدمثل‌ در اغلب نژادهای گوسفند (1،11،23،26) سبب تنها یک زایش در سال می‏گردد (31). فعالیت تولیدمثلی میش که با تغییرات رفتاری و هورمونی و نیز الگوهای تخمک‎گذاری مشخص می‌گردد، اساساً تحت تأثیر عوامل متعدد فصلی نظیر طول دوره نوری، دما و تغذیه قرار دارد (19).

تولیدمثل در نشخوارکنندگان کوچک با کمک روش‏های متعددی از جمله استفاده از هورمون‏ها، تنظیم نوردهی و حضور قوچ قابل کنترل است (2). مدیریت چرخه‎‏های تولیدمثلی با استفاده از هورمون‏ها، امکان تولیدمثل کنترل‎شده دام‏ها را فراهم کرده و بازده تولیدمثلی گله را افزایش می‏دهد (30). به‎این ترتیب، روش‎های همزمان‎سازی فحلی به‎عنوان ابزاری ارزشمند و با هدف افزایش نرخ بره‎زایی، ایجاد بره‎های هم‎سن، تداوم تولید بدون توجه به فصل و استفاده بیشتر از پتانسیل تولیدی گوسفندان، به‏کار رفته‎اند (8،15،33). به علاوه، همزمان‎سازی فحلی سبب استفاده بهینه از نیروی کارگری، تجهیزات و همچنین تنظیم عرضه و تقاضا متناسب با نیاز بازار می‏گردد (2،15،20،35).

پژوهش‏ها نشان می‏دهند که استفاده تنها از پروژستاژن‏ها یا پروستاگلندین (PGF2α) در فصل تولیدمثلی به منظور همزمان‎سازی فحلی، شاید نتواند نتایج چندان مطلوبی را به‌همراه داشته باشد (26). روش‏های مبتنی بر پروژستاژن‏های داخل واژنی، عموما زمان‎بر بوده (22) و می‏توانند سبب بروز مشکلاتی نظیر التهاب واژن گردند (4). استفاده طولانی مدت از پروژستاژن‏ها، با کاهش کیفیت تخمک، می‏‏تواند به کاهش نرخ باروری و اختلال در تکامل رویان منجر شود (9). همچنین، پروژستاژن‎ها می‎توانند سبب بروز تغییراتی در انتقال و بقای اسپرم در دستگاه تناسلی دام ماده گردند (10،21). استفاده تنها از PGF2α در فصل تولیدمثل نیز به دلیل وابسته بودن به مراحل رشد فولیکول در طول چرخه فحلی، همزمانی مطلوبی ایجاد نمی‏کند (22). بنابراین، دو تزریق PGF2α به فواصل 7 الی 16 روز در میش مورد استفاده قرار گرفته و مطالعات نشان داده‏اند که در فواصل کوتاه‏تر، همزمانی‎فحلی و تخمک‏گذاری بهبود یافته (9)، ولی میزان باروری در فواصل مختلف تزریق PGF2α، متفاوت می‎باشد (4،10،21). به منظور تنظیم فرآیند رشد فولیکولی، پیش از تزریق PGF2α در برنامه‎های کوتاه مدت (5 روزه) از GnRH در ابتدای برنامه استفاده شده‎است (4،6). در مقایسه‎های انجام شده در فصل تولیدمثل، نشان داده شد که روش کوتاه مدت مبتنی بر GnRH-PGF2α می‏تواند به‏عنوان جایگزین مناسبی برای روش‎های معمول همزمان‎سازی فحلی در نظر گرفته شود (4،6،22).

استفاده از گنادوتروپین‏ها نظیر گنادوتروپین کوریونیک اسبی (eCG) در برنامه‎های همزمان‏سازی فحلی، به‌واسطه افزایش تعداد فولیکول‌هایی با قطر بیش از 2 میلی‌متر و جلوگیری از بروز تحلیل طبیعی فولیکول (3)، می‏تواند علاوه بر بهبود بروز علائم فحلی، بر روی رشد فولیکول‏ها، نرخ تخمک‏گذاری و نرخ آبستنی‏ اثرات مثبتی داشته باشد (7،14،18،32،34،37). بر این اساس، به‎کارگیری eCG در خاتمه برنامه‏های همزمان‎سازی فحلی مبتنی بر پروژستاژن‎ها، جزو روش‎های متداول به شمار می‎رود (13،17،37). در خصوص استفاده از eCG در برنامه‎های کوتاه مدت (5 روزه) همزمانی فحلی مبتنی بر GnRH-PGF2αتنها یک مطالعهصورت گرفته و طی آن نشان داده شد که استفاده از 200 واحد بین‎المللی آن همزمان با تزریق PGF2α و یا همزمان با خاتمه درمان 14 روزه با پروژستاژن داخل واژنی، تفاوت معنی‌داری در نرخ باروری و تزاید گله ایجاد نمی‎نماید (22). از مشکلات این مطالعه تعداد کم نمونه (12 رأس میش)، عدم وجود گروه شاهد که eCG دریافت نکرده باشد و نیز پایین بودن میزان eCG استفاده شده بود. به دلیل این که با افزایش مقادیر eCG در زمان خروج منبع پروژسترونی، میزان بره‎زایی (15،25) و دوقلوزایی (15،25،27،34) افزایش پیدا می‎نماید، در مطالعه حاضر از مقدار 400 واحد بین‎المللی eCG در گروه‌های درمانی استفاده شده است. همچنین در برخی مطالعات، گزارش گردیده که تزریق eCG، 24 یا 48 ساعت پیش از خارج کردن منبع پروژسترونی، سبب افزایش درصد میش‏های فحل و کوتاه‎کردن فاصله بین‎ خارج کردن منبع پروژسترون تا فحلی، نسبت به گروهی شده است که eCG را در زمان خارج کردن آن دریافت داشته‎اند؛ ولی این درمان اثری بر روی نرخ تخمک‎گذاری، نرخ بره‎زایی، نرخ باروری و تزاید نداشته ‏است (3،28،32). البته در پژوهشی دیگر، نشان داده شد که تزریق eCG، 24 ساعت قبل و یا همزمان با خارج کردن منبع پروژسترونی، سبب افزایش نرخ بره‌زایی و دو یا چند قلوزایی می‎گردد (18). از آنجایی که تاکنون پژوهشی در خصوص زمان تزریق eCG نسبت به خاتمه درمان، در برنامه‎های همزمان‎سازی کوتاه مدت فحلی صورت نپذیرفته است، مطالعه حاضر به منظور بررسی کارآیی و تعیین بهترین زمان استفاده از eCG در برنامه کوتاه مدت همزمان‏سازی فحلی مبتنی بر GnRH-PGF2α در فصل تولیدمثلی در میش نژاد شال، صورت پذیرفت.

مواد و روش کار

موقعیت جغرافیایی و زمان انجام مطالعه: این مطالعه در موسسه تحقیقات دانشکده دامپزشکی دانشگاه تهران واقع در امین آباد شهرری، با طول جغرافیایی 51 درجه و 29 دقیقه و عرض جغرافیایی 35 درجه و 34 دقیقه، در مهر و آبان ماه سال 1395 انجام شد.

حیوانات تحت آزمایش: در این پژوهش از 160 رأس میش سالم و غیرآبستن 2 الی 6 ساله نژاد شال با میانگین وزنی 9±58 کیلوگرم و امتیاز وضعیت بدنی 3/0±1/3 (امتیاز 1 برای میش‎های بسیار لاغر و امتیاز 5 برای میش‎های بسیار چاق، 36) استفاده شد. میش‏های تحت آزمایش از یک ماه پیش از شروع مطالعه، تحت شرایط یکسان تغذیه‎ای و مدیریتی قرار گرفتند.

گروهبندی و روش همزمانسازی فحلی: پس از بررسی اولیه، میش‎ها با در نظر گرفتن سن، وزن و امتیاز وضعیت بدنی به صورت تصادفی به چهار گروه آزمایشی مساوی تقسیم گردیدند. در میش‏های چهار گروه آزمایشی، در روز صفر آنالوگ GnRH (25 میکروگرم آلارلین استات، وتارولین، ابوریحان، ایران؛ به صورت عضلانی) و در روز پنج آنالوگ سنتتیک PGF2α (75 میکروگرم دی-کلوپروستنول، وتاگلندین، ابوریحان، ایران؛ به صورت عضلانی) تزریق گردید. به میش‌های گروه اول (شاهد) هورمون دیگری تزریق نشد. در گروه‏های دوم تا چهارم به ترتیب 48 ساعت قبل، 24 ساعت قبل و همزمان با تزریق PGF2α، 400 واحد بین‎المللی eCG (Gonaser، Hipra، Spain؛ به صورت عضلانی) تزریق گردید (تصویر 1).

فحل‏یابی و مدیریت جفتگیری: فحل‌یابی با استفاده از قوچ‎های تیزر دارای پیش بند و ماده رنگی پیش سینه‌ای، از 6 ساعت پس از تزریق PGF2α آغاز شد و تا 96 ساعت به صورت مداوم ادامه یافت. به ازای هر هفت رأس میش یک رأس قوچ سالم و بارور برای جفت‌گیری اختصاص داده شد و میش‎هایی که علائم واضح فحلی را نشان می‌دادند هر 12 ساعت تا خاتمه فحلی در معرض این قوچ‎ها قرار داده می‎شدند. پس از پایان دوره 96 ساعته، میش‎ها به‌طور کامل از قوچ‎ها جدا شدند.

نمونه برداری از خون و سنجش غلظت پروژسترون سرم خون: به منظور ارزیابی غلظت پروژسترون سرم خون، در هر چهار گروه، پیش از تزریق PGF2α (روز 5) و 10 روز پس از تزریق آن (روز 15)، نمونه خون از ورید وداج در لوله‎های خلاء 10 میلی‎لیتری استریل بدون ماده ضد انعقاد (Sunphoria، Mediplus، China)، اخذ گردید (تصویر 1). نمونه‎های خون پس از نیم ساعت نگهداری در دمای اتاق، در 3000 دور در دقیقه به مدت 15 دقیقه سانتریفوژ شدند. سرم خون پس از جداسازی، به میکروویال‎های 2 میلی‌لیتری منتقل و تا زمان سنجش میزان پروژسترون در دمای منفی 20 درجه سانتی‌گراد نگهداری شدند. غلظت پروژسترون به کمک کیت الایزا (DRG Instruments GmbH، Germany) اندازه‎گیری شد که قابلیت تشخیص حداقل 045/0 و حداکثر 40 نانوگرم پروژسترون در هر میلی‎لیتر را داشت و ضریب تغییرات Intra-assay و Inter-assay برای آن به ترتیب 4/5درصد و 96/9 درصد بود.

تشخیص آبستنی: تشخیص آبستنی از طریق رکتال با استفاده از دستگاه اولتراسوند B-mode (Emperor، V9، China) مجهز به پراب خطی 5/7 مگاهرتزی، 40 روز پس از اتمام دوره جفت‎گیری صورت گرفت.

ارزیابی شاخص‌های تولیدمثلی: برای هر گروه آزمایشی شاخص‌های تولیدمثلی شامل نرخ بروز فحلی (تعداد میش‏های فحل نسبت به تعداد کل میش‏ها ضربدر 100)، زمان شروع فحلی (فاصله بین تزریق PGF2α تا بروز اولین رفتارهای فحلی)، نرخ آبستنی (تعداد میش‌های آبستن نسبت به تعداد میش‌هایی که در معرض قوچ قرار گرفته‌اند ضربدر 100)، میزان بره‌زایی (تعداد میش‌هایی که زایش کرده‎اند نسبت به تعداد میش‎هایی که در معرض قوچ قرار گرفته‌اند ضربدر 100)، چند قلوزایی (تعداد بره متولد شده نسبت به تعداد میش‏هایی که زایمان کرده‌اند) و میزان تزاید گله (تعداد بره متولد شده نسبت به تعداد میش‎هایی که در معرض قوچ قرار گرفته‌اند) مورد تجزیه و تحلیل آماری قرار گرفتند (36). اطلاعات دارای متغیرهای گسسته با توزیع فراوانی دو جمله‎ای یا پوآسون، نظیر نرخ آبستنی با استفاده از آزمون رگرسیون لوجستیک و اطلاعات دارای متغیرهای پیوسته نظیر فاصله زمانی تا شروع فحلی و میزان پروژسترون به روش GLM و با استفاده از نرم افزار SAS (نسخه 4/9) بررسی شدند. تفاوت‌ها در سطح کمتر از 5 درصد معنی‎دار تلقی گردید.

نتایج

ارزیابی نتایج حاصل از اندازه‌گیری غلظت پروژسترون در روزهای 5 و 15 آزمایش نشان داد که تمامی میش‎ها، دارای جسم زرد فعال و سیکلیک بودند. غلظت پروژسترون در روز 5 آزمایش تفاوتی بین گروه‎های آزمایش مختلف نشان نداد (جدول 1؛ 05/0P>). غلظت این هورمون در روز 15 آزمایش در گروه‎های 2 و 3 آزمایش، تفاوت معنی‎داری نسبت به گروه‌های 1 و 4 نشان داد (جدول 1؛ 05/0P<).

تعداد 149 رأس از 160 رأس میش مورد آزمایش، در طی دوره مشاهده 96 ساعته پس از تزریق PGF2α، علائم بارز فحلی را نشان دادند، که از این تعداد، 37 (5/92 درصد)، 35 (5/87 درصد)، 37 (5/92 درصد) و 40 (100 درصد) رأس به‌ترتیب متعلق به گروه‌های آزمایش‎ اول، دوم، سوم و چهارم بودند (جدول 1). درصد بروز فحلی در پی استفاده همزمان eCG و PGF2α در مقایسه با سایر گروه‎ها افزایش یافت (جدول 1؛ 05/0P<). درصد بروز فحلی در میش‌ها، طی روز اول پس از تزریق PGF2α در گروه‎های دوم (5/37) و سوم (55) به طور معنی‌داری از گروه اول (15) و چهارم (5/17) بیشتر بود (جدول 1؛05/0P<). همچنین اختلاف معنی‌داری بین درصد بروز فحلی طی روز دوم پس از تزریق PGF2α بین گروه‎های اول و چهارم (به‌ترتیب 5/67 و 5/77) و گروه‎های دوم و سوم (به‎ترتیب 50 و 5/37) مشاهده گردید (جدول 1؛ 05/0P<). میانگین زمان شروع فحلی پس از تزریق PGF2α به‎طور معنی‎داری در گروه‏های دوم و سوم کمتر از گروه اول و چهارم بود (جدول 1؛ 05/0P<).

نرخ آبستنی در میش‌های گروه اول تا چهارم به ترتیب 5/77، 60، 65 و 80 درصد بود که اختلاف معنی‌داری بین گروه‏های آزمایشی را نشان نمی‎داد (جدول 1؛ 05/0P>). در گروه‎های اول تا چهارم، میزان بره‌زایی به‌ترتیب برابر 5/67، 50، 55 و 70 درصد به‎دست آمد که تفاوت بین آن‎ها از لحاظ آماری معنی‌دار نبود (جدول 1؛ 05/0P>). با این حال، تفاوت در نرخ آبستنی و میزان بره‌زایی بین گروه‌های 2 و 4 به سمت معنی‌دار شدن پیش می‎رفت (07/0=P). چند قلوزایی در گروه اول تا چهارم به‌ترتیب 59/1، 65/1، 68/1 و 86/1 بود که نشان دهنده تفاوت معنی‌دار بین گروه‎های آزمایشی نبود (جدول 1؛ 05/0P>). اختلاف بین گروه‎های آزمایشی، علیرغم مشاهده افزایش عددی در نرخ تزاید گله در گروه چهارم، از لحاظ آماری معنی‎دار نبود (جدول 1؛ 05/0P>).

بحث

به لحاظ تسهیل در مدیریت تولید مثل گله، استفاده از روش‎‏ کوتاه مدت همزمان‏سازی فحلی مبتنی بر تزریق GnRH و PGF2α به‎فاصله 5 روز، مورد توجه قرار گرفته (4،6،21،22)، ولی تاکنون پژوهشی پیرامون بهترین زمان تجویز eCG و تأثیر آن بر روی بازده تولیدمثلی میش انجام نشده ‌است. در مطالعه حاضر، تأثیر زمان تزریق eCG نسبت به تزریق PGF2α (همزمان، 24 ساعت قبل و 48 ساعت قبل) در برنامه کوتاه مدت همزمان‏سازی فحلی مبتنی بر GnRH-PGF2α در فصل تولیدمثلی در میش نژاد شال، مورد بررسی قرار گرفت. نتایج این تحقیق نشان داد که تزریق eCG در زمان‎های مختلف نسبت به تزریق PGF2α، می‌تواند در زمان شروع فحلی، درصد بروز فحلی، تراکم بروز علائم فحلی در زمان‎های مختلف و نیز غلظت پروژسترون سرم خون، تأثیر معنی‌دار داشته باشد.

هدف نهایی در برنامه‌های همزمان‏سازی فحلی مبتنی بر GnRH-PGF2α، همزمان‎کردن مرحله رشد فولیکولی به‎همراه تحلیل همزمان جسم زرد است تا بدین ترتیب، بتوان نتایج بهتری در شاخص‎های تولیدمثلی به‌دست آورد (4). بسته به مرحله رشد فولیکولی، تجویز GnRH، سبب افزایش LH و القاء تخمک‏گذاری و یا آترزی فولیکول غالب می‏گردد که متعاقب آن یک موج فولیکولی جدید ایجاد می‏شود (22،26). در پی آن، یک فولیکول غالب جدید دارای اووسیت با کیفیت مناسب (22) و قابلیت باروری بیشتر (4) به‌وجود می‎آید. به‏علاوه، نشان داده شده است جسم زرد میش‏ها، از روز سه به بعد، به پروستاگلندین پاسخ می‎دهد (29).

درصد بروز فحلی در گروه آزمایشی 4 (100 درصد) نسبت به گروه‎های 1 تا 3 (به ترتیب 5/92، 5/87 و 5/92 درصد) بالاتر بود (05/0P<). تفاوت بین گروه 1 و 4 آزمایش را می‌توان به استفاده از eCG نسبت داد. مقادیر به‎دست آمده در گروه 1 (5/92 درصد) این آزمایش، با نتایج مطالعات سایرین، (3/93 درصد؛ 4) و (9/90 درصد؛ 6) همخوانی داشت. ولی درصد بروز فحلی در گروه 4 (100درصد) بیشتر از مطالعه Martemucci و D’Alessandro در سال 2011 (7/91 درصد؛ 22) بود که احتمالاً میزان eCG استفاده شده در مطالعه حاضر (400 واحد بین‌المللی) در مقایسه با مطالعه مذکور (200 واحد بین‌المللی)، می‎تواند دلیل این افزایش باشد. مقادیر بالاتر eCG ممکن است در افزایش تعداد و اندازه فولیکول‎های تخمدانی و در نتیجه تولید بیشتر استرادیول و افزایش درصد بروز فحلی موثر بوده باشد (3).

معمولاً انتظار می‎رود که در صورت وجود جسم زرد فعال بر روی تخمدان میش، فحلی از 36 ساعت پس از تزریق PGF2α به بعد بروز پیدا کند (26)، زیرا فولیکول‎ها در زمان تزریق PGF2α در مراحل مختلف رشد بوده و لذا با حذف منبع پروژسترون، مراحل رشد فولیکول طی شده و علائم فحلی بروز می‎کند؛ به طوری‌که اگر فولیکول بزرگ در این زمان در فاز رشد باشد، به رشدش ادامه داده و در مدت کوتاهی پس از تجویز PGF2α تخمک‏گذاری می‎نماید. ولی اگر لوتئولیز در زمانی رخ دهد که فولیکول بزرگ در حال تحلیل است، فولیکول‏های موج جدید، با تأخیر تخمک‎گذاری خواهند نمود (12). به همین دلیل و به منظور تنظیم فرآیند رشد فولیکولی، پیش از تزریق PGF2α در برنامه‎های کوتاه مدت (5 روزه) از GnRH در ابتدای برنامه استفاده شده‎است (4،6). فاصله تا شروع فحلی در گروه‏ دوم (72/1 ± 9/24 ساعت) و سوم (59/1 ± 1/21) کمتر از گروه اول (99/1 ± 9/33) و چهارم (85/1 ± 5/32) بود (05/0P<). دلیل این امر را می‌توان استفاده از eCG پیش از PGF2α دانست، زیرا به علت اثرات شبیه FSH و LH این هورمون، بخشی از مراحل رشد فولیکولی، طی شده (3) و با حذف منبع پروژسترون، مرحله رشد فولیکولی وابسته به LH (مرحله نهایی رشد) سریع‎تر اتفاق می‌افتد. به همین دلیل، درصد بروز فحلی در میش‌ها، طی 24-0 ساعت پس از تزریق PGF2α در گروه‎های دوم و سوم (به‎ترتیب 5/37 و 55درصد) به طور معنی‌داری از گروه اول (15درصد) و چهارم (5/17 درصد) بیشتر بود (05/0P<). بر همین اساس، اختلاف معنی‌داری بین درصد بروز فحلی طی 48-24 ساعت پس از تزریق PGF2α بین گروه‎های اول و چهارم (به‌ترتیب 5/67 و 5/77) و گروه‎های دوم و سوم (به‎ترتیب 50 و 5/37) مشاهده گردید (05/0P<). در مقایسه با گروه 1، Ataman و Akoz در سال 2006 فاصله تا شروع فحلی را در روش کوتاه مدت همزمانی فحلی مبتنی بر GnRH-PGF2α، 23/2 ± 6/47 ساعت محاسبه نمودند. شاید علت این تفاوت، اختلافات نژادی، سن، امتیاز وضعیت بدنی و ... باشد. از سوی دیگر، نتایج حاصل از گروه 4 آزمایش حاضر با نتیجه بررسی Martemucci و D’Alessandro در سال 2011 در استفاده از روش کوتاه مدتGnRH-PGF2α به‏همراه eCG (4/8 ± 9/34 ساعت) مطابقت داشت.

نرخ آبستنی در میش‌های گروه اول تا چهارم به ترتیب 5/77، 60، 65 و 80 درصد بود که اختلاف معنی‎داری بین گروه‎های آزمایشی را نشان نمی‌داد (05/0P>). در مقایسه با گروه 1 (5/77 درصد)، Ataman و Akoz در سال 2006، با استفاده از روش همزمان‏سازی فحلی مبتنی بر GnRH-PGF2α، به نرخ آبستنی 7/85 درصد دست یافتند. برخی محققین نیز در همزمان‎سازی فحلی با استفاده از پروژستاژن‎های داخل واژنی و eCG، نرخ آبستنی 80 تا 6/91 درصد را گزارش نمودند (14،25،34،37). به نظر می‎رسد که مهمترین علت اختلاف در نرخ آبستنی را، باید در تعریف این شاخص در اغلب مطالعات ذکر شده و پژوهش حاضر دانست. در اغلب این تحقیقات، نسبت تعداد میش‌های آبستن شده به میش‎های جفت‎گیری کرده و یا تلقیح شده، به عنوان نرخ آبستنی در نظر گرفته شده است؛ در حالیکه در مطالعه حاضر، نرخ آبستنی بر اساس نسبت تعداد میش‌های آبستن شده نسبت به میش‎های در معرض قوچ قرار گرفته (36)، محاسبه شده است. از جمله علل دیگر این اختلاف، می‎توان به تفاوت‎های ناشی از نژاد، سن، عوامل مدیریتی و تغذیه‎ای، وضعیت بدنی، مقدار و نوع هورمون و زمان انجام آزمایش اشاره نمود. از سوی دیگر، بالاتر بودن این نرخ در گروه 4 (80 درصد) در مقایسه با مطالعه Martemucci و D’Alessandro در سال 2011 (7/66 درصد) را شاید بتوان به اثرات مثبت میزان eCG به‌کار گرفته شده در مطالعه حاضر نسبت داد، زیرا در مطالعات با استفاده از پروژستاژن‎ها، نشان داده شده است که با افزایش مقادیر eCG در زمان خروج منبع پروژسترونی، نرخ آبستنی  افزایش می‎یابد (15،34).

میزان بره‌زایی در این مطالعه در گروه‏های 1 تا 4 به‎ترتیب 5/67، 50، 55 و 70 درصد بود. مجدداً یادآوری می‌گردد در بسیاری از مطالعات، ممکن است میزان بره‌زایی بالاتر از مقادیر مطالعه حاضر عنوان شده باشد که با تعریف دقیق بره‌زایی (نسبت تعداد میش‎های زایمان کرده به میش‌های در معرض قوچ قرار گرفته؛ 36)، این تفاوت توجیه می‎گردد. به عنوان مثال Beck و همکاران در سال 1996 و Ataman و Akoz در سال 2006، در روشی مشابه گروه شاهد در این تحقیق، میزان بره‌زایی را به ترتیب 8/88 درصد (80 رأس میش زایمان کرده از 90 رأس میش آبستن) و 3/83 درصد (10 رأس میش زایمان کرده از 12 رأس میش آبستن) به‌دست آوردند که در صورت اصلاح بر اساس تعریف مطالعه حاضر، میزان بره‌زایی به‎ترتیب 8/80 درصد و 7/66 درصد تغییر خواهد یافت. همانگونه که ملاحظه می‎گردد، میزان این شاخص در مطالعه حاضر با مطالعه صورت گرفته توسط Ataman و Akoz در سال 2006 (پس از اصلاح)، همخوانی دارد. همچنین میزان بره‌زایی در مطالعه Martemucci و D’Alessandro در سال 2011 (7/66 درصد) با نتیجه گروه 4 (70درصد) مطابقت داشت که نشان می‎دهد افزایش مقدار eCG تأثیری بر روی بهبود میزان بره‌زایی نداشته است. از آنجایی که در پژوهش حاضر، در میزان آبستنی و به دنبال آن میزان بره‌زایی بین گروه‎های مختلف، تفاوت معنی‌داری مشاهده نشده است، می‌توان اعلام نمود که استفاده از eCG در هر زمانی از برنامه ذکر شده، اثری بر روی دو شاخص تولیدمثلی ذکر شده ندارد؛ اگرچه این شاخص‌ها از لحاظ عددی در گروه 4 بهتر از سایر گروه‎ها می‎باشند.

میزان چندقلوزایی در گروه اول تا چهارم به‌ترتیب 59/1، 65/1، 68/1 و 86/1 بود که اختلاف معنی‌داری را در بین گروه‎های آزمایشی نشان نمی‎داد (05/0P>). در مقایسه با گروه 1، Beck و همکاران در سال 1996 و Ataman و Akoz در سال 2006 به ترتیب 69/1 و 7/1 را گزارش نمودند. Martemucci و D’Alessandro نیز در سال 2011 با استفاده از روش کوتاه مدت GnRH-PGF2α به همراه eCG به نسبت 66/1 دست یافتند که با نتایج حاصل از گروه 4 همخوانی داشت.

میزان شاخص تزاید گله در مطالعه حاضر در گروه های اول تا چهارم به ترتیب 08/1، 83/0، 93/0 و 3/1 به دست آمد که از لحاظ آماری این اختلاف معنی‌دار نبود (05/0P>). در مقایسه با گروه 1 مطالعه حاضر (08/1)، Beck و همکاران در سال 1996 و  Ataman و Akoz در سال 2006 شاخص فوق را به ترتیب 36/1 و 1 محاسبه نمودند.  Martemucci و D’Alessandro در سال 2011 در پژوهشی مشابه گروه 4، عدد 3/1 را به دست آوردند که نشان می دهد مشابه شاخص میزان بره‌زایی، افزایش میزان eCG تأثیری بر شاخص تزاید گله نداشته است.

نتیجه گیری: روش کوتاه مدت همزمان‎سازی فحلی می‎تواند در فصل جفت‎گیری مورد استفاده قرار گیرد و استفاده از eCG در زمان‎های مختلف (24 و 48 ساعت قبل و همزمان با PGF2α) نیز در بهبود شاخص‌های فحلی و به عبارت دیگر در زمان‎هایی که تلقیح مصنوعی می‌خواهد مورد استفاده قرار گیرد، مفید خواهد بود. با وجودیکه ممکن است برخی از شاخص‌های تولیدمثلی نظیر نرخ آبستنی، میزان بره‌زایی، چندقلوزایی و شاخص تزاید گله، بهبود پیدا نکنند، ولی مولفین اعتقاد دارند با توجه به تنوع توده‌های گوسفند کشور، با استفاده همزمان eCG و PGF2α در روش کوتاه مدت، ممکن است نتایج قابل قبولی به‎دست آید.

سپاسگزاری

نویسندگان مقاله وظیفه خود می‌دانند از معاونت محترم پژوهشی دانشکده و نیز مدیریت و پرسنل محترم موسسه تحقیقاتی امین‌آباد که کمک‌های شایانی در خصوص اجرای پروژه داشتند، تشکر و قدردانی نمایند.

تعارض منافع

بین نویسندگان تعارض در منافع گزارش نشده است.

 

جدول 1. مقایسه شاخص‎های تولیدمثلی در گروه‎های آزمایشی میش نژاد شال در فصل تولیدمثل که توسط برنامه کوتاه مدت همزمانی فحلی مبتنی بر GnRH-PGF2α مورد ارزیابی قرار گرفتند.

 

شاخص‎های اندازه‌گیری شده

گروه اول

شاهد

 

گروه دوم

eCG، 48 ساعت قبل از PGF2α

گروه سوم

eCG، 24 ساعت قبل از PGF2α

گروه چهارم

eCG همزمان با PGF2α

تعداد

40

40

40

40

درصد بروز فحلی (تعداد)

a5/92 (37)

a5/87 (35)

a5/92 (37)

b100 (40)

درصد بروز فحلی 24 - 0  ساعت پس از PGF2α

a15

b5/37

b55

a5/17

درصد بروز فحلی 48-24 ساعت پس از PGF2α

a5/67

b50

b5/37

a5/77

بروز فحلی پس از PGF2α 1(ساعت)

a99/1 ± 9/33

b72/1 ± 9/24

b59/1 ± 1/21

a85/1 ± 5/32

درصد آبستنی (تعداد)

a5/77 (31)

a60 (24)

a65 (26)

a80 (32)

میزان بره‌زایی (تعداد)

a5/67 (27)

a50 (20)

a55 (22)

a70 (28)

تعداد بره متولد شده

43

33

37

52

چندقلوزایی (Prolificacy)

a59/1

a65/1

a68/1

a86/1

میزان تزاید گله (Fecundity)

a08/1

a83/0

a93/0

a3/1

غلظت پروژسترون1 (نانوگرم در میلی‌لیتر)

 

 

 

 

 

روز  5 آزمایش (پیــش از تـزریـق PGF2α)

روز 15 آزمایش (10 روز پس از تزریق PGF2α)

a32/0 ± 9/3

a57/0 ± 4/8

a96/0 ± 9/3

b52/1 ± 4/13

a35/0 ± 5/2

b34/1 ± 9/11

a33/0 ± 3/3

a57/0 ± 4/8

a, b اعداد با حروف متفاوت در هر سطر، اختلاف معنی‌دار با هم دارند (05/0P<). 1Mean±SEM .

تصویر 1. طرح آزمایشی شامل تزریقات صورت گرفته و خونگیری (Blood sampling) و زمان‎بندی انجام آزمایش در گروه‎های آزمایشی مختلف (40 رأس میش در هر گروه).

 

 

  1. Abecia, J.A., Forcada, F., González-Bulnes, A. (2011). Pharmaceutical control of reproduction in sheep and goats. Vet Clin North Am Food Anim Pract, 27(1), 67-79. https://doi.org/10.1016/j.cvfa.2010.10.001 PMID: 21215891
  2. Abecia, J.A., Forcada, F., Gonzalez-Bulnes, A. (2012). Hormonal control of reproduction in small ruminants. Anim Reprod Sci, 130, 173-179. https://doi.org/10.1016/j. anireprosci.2012.01.011 PMID: 22325928
  3. Ali, A. (2007). Effect of time of eCG administration on follicular response and reproductive performance of FGA-treated Ossimi ewes. Small Ruminant Res, 72, 33-37. https://doi.org/10.1016/j.smallrumres.2006.07.017
  4. Ataman, M.B., Akoz, M. (2006). GnRH-PGF2α and PGF2α-PGF2α synchronization in akkaraman cross-bred sheep in the breeding season. B Vet I Pulawy, 50, 101-104.
  5. Atsan, T., Emsen, E., Yaprak, M., Dagdemir, V., Diaz, C.A.G. (2007). An economic assessment of differently managed sheep flocks in eastern Turkey. Ital J Anim Sci, 6, 407-414.
  6. Beck, N.F.G., Jones, M., Davies, B., Peters, A.R., Williams, S.P. (1996). Oestrus synchronization in ewes: the effect of combining a prostaglandin analogue with a GnRH agonist (buserelin). Anim Sci, 62, 85-87.
  7. Boscos, C.M., Samartzi, F.C., Dellis, S., Rogge, A., Stefanakis, A., Krambovitis, E. (2002). Use of progestagen-gonadotrophin treatments in estrus synchronization of sheep. Theriogenology, 58, 1261-1272. https://doi.org/10.1016/ S0093-691X(02)01040-3 PMID: 12387340
  8. Cavalcanti, A.D.S., Brandão, F.Z., Nogueira, L.A.G., da Fonseca, J.F. (2012). Effects of GnRH administration on ovulation and fertility in ewes subjected to estrous synchronization. Rev Bras Zootecn, 41(6), 1412-1418. http://dx.doi.org/10.1590/S1516-35982012000600014
  9. Fierro, S., Vinoles, C., Olivera-Muzante, J. (2016). Concentrations of steroid hormones, estrous, ovarian and reproductive responses in sheep estrous synchronized with different prostaglandin-based protocols. Anim Reprod Sci, 167, 74–82. https://doi.org/10.1016/j.anireprosci.2016.02.009 PMID: 26907940
  10. Gonzalez-Bulnes, A., Veiga-Lopez, A., Garcia, P., Garcia-Garcia, R.M., Ariznavarreta, C., Sanchez, M.A., Tresguerres, J.A.F., Cocero, M.J., Flores, J.M. (2005). Effects of progestagens and prostaglandin analogues on ovarian function and embryo viability in sheep. Theriogenology, 63(9), 2523–2534. https://doi.org/10.1016/j.theriogenology.2004.10.013 PMID: 15910932
  11. Hafez, E.S.E., Hafez, B. (2000). Sheep and Goat. In: Reproduction in Farm Animals. (7th ed). Lippincott Williams & Wilkins. Philadelphia, USA. p. 172-181.
  12. Hashem, N.M., El-Zarkouny, S.Z., Taha, T.A., Abo-Elezz Z.R. (2015). Oestrous response and characterization of the ovulatory wave following oestrous synchronization using PGF2α alone or combined with GnRH in ewes. Small Ruminant Res, 129, 84-87. https://doi.org/10.1016/j.smal lrumres.2015.06.003
  13. Hashim, N.H., Syafnir, Sembiring, M, (2013). Time of PMSG administration: Effect on progesterone and estradiol concentr-ation in synchronized ewes. Biomed Res-India, 24(1), 7-12.
  14. Husein, M., Haddad, S. (2006). A new approach to enhance reproductive performance in sheep using royal jelly in comparison with equine chorionic gonadotropin. Anim Reprod Sci, 93, 24-33. https://doi.org/10.1016/j.anireprosci. 2005.06.012 PMID: 16055281
  15. Ince, D., Karaca, O. (2009). Effect of oestrus synchronization and various doses of PMSG administration in Chios x Kivircik (F1) sheep on reproductive performance. J Anim Vet Adv, 8 (10), 1948-1952.
  16. Jackson, C.G., Neville, T.L., Mercadante, V.R.G., Waters, K.M., Lamb, G.C., Dahlen, C.R., Redden, R.R. (2014). Efficacy of various five-day estrous synchronization protocols in sheep. Small Ruminant Res, 120(1), 100–107. https:// doi.org/10.1016/j.smallrumres.2014.04.004
  17. Karagiannidis, A., Varsakeli, S., Karatzas, G., Brozos, C. (2001). Effect of time of artificial insemination on fertility of progestagen and PMSG treated indigenous Greek ewes, during non-breeding season. Small Ruminant Res, 39, 67-71. https:// doi.org/10.1016/S0921-4488(00)00170-X PMID: 11163717
  18. Koyuncu, M., Ozis Altıcekic, S. (2010). Effects of Progestagen and PMSG on estrous synchronization and fertility in Kivircik ewes during natural breeding season. Asian Austral J Anim Sci, 23(3), 308–311. https://doi.org/10.5713/ ajas.2010.90393
  19. Kridli, R.T., Husein, M.Q., Muhdi, H.A., Al-Khazaleh, J.M. (2006). Reproductive performance of hormonally treated anestrous Awassi ewes. Anim Reprod, 3(3), 347-352.
  20. Kusina, N.T., Tarwirei, F., Hamudikuwanda, H., Agumba, G., Mukwena, J. (2000). A comparison of the effects of progesterone sponges and ear implants, PGF2α, and their combination on efficacy of estrus synchronization and fertility of Mashona goat does. Theriogenology, 53, 1567-1580. https:/ /doi.org/10.1016/S0093-691X(00)00298-3 PMID: 10883844
  21. Martemucci, G., D’Alessandro, A.G. (2010). Estrous and fertility responses of dairy ewes synchronized with combined short-term GnRH, PGF2α and estradiol benzoate treatments. Small Ruminant Res, 93, 41–47. https://doi.org/10.1016/j. smallrumres.2010.05.001
  22. Martemucci, G., D’Alessandro, A.G. (2011). Synchronization of oestrus and ovulation by short time combined FGA, PGF2α, GnRH, eCG treatments for natural service or AI fixed-time. Anim Reprod Sci, 123, 32–39. https://doi.org/10.1016/j. anireprosci.2010.11.007 PMID: 21176867
  23. Mirzaei, A., Mohebbi-Fani, M., Nazifi, S., Aghamiri, M. (2011). Effect of GnRH administration, combined with the ram effect, on the occurrence of ovulation and pregnancy during the transition period from anoestrus in crossbred ewes. Small Ruminant Res, 100, 59-62. https://doi.org/10.1016/j. smallrumres.2011.06.002
  24. Moghaddam, G.H., Olfati, A., Daghigh Kia, H., Rafat, S.A. (2012). Study of Reproductive Performance of Crossbred Ewes Treated with GnRH and PMSG during Breeding Season. Iran J Appl Anim Sci, 2(4), 351-356.
  25. Najafi G., Cedden, F., Mojtahedi, S., Aliverdinasab, R. (2014). Estrus synchronization and twinning rate of Ghezel ewes treated with CIDR and PMSG during the breeding season. J Anim Feed Res, 4(6), 144-149.
  26. Noakes, D.E. G.C.W. (2009). Endogenous and exogenous control of ovarian cyclicity. In: Veterinary reproduction and obstetrics. (9th ed.). Saunders Elsevier. Philadelphia, USA. p. 30-47.
  27. Nosrati, M., Tahmorespoor, M., Vatandoost, M., Behgar, M. (2011). Effects of PMSG Doses on Reproductive Performance of Kurdi Ewes Artificially Inseminated during Breeding Season. Iran J Appl Anim Sci, 1(2), 125-129.
  28. Quintero-Elisea, J.A., Macías-Cruz, U., Álvarez-Valenzuela, F.D., Correa-Calderón, A., González-Reyna, A., Lucero-Magaña, F.A., Soto-Navarro, S.A., Avendaño-Reyes, L. (2011). The effects of time and dose of pregnant mare serum gonadotropin (PMSG) on reproductive efficiency in hair sheep ewes. Trop Anim Health Pro, 43(8), 1567-73. https://doi.org/ 10.1007/s11250-011-9843-z PMID: 21465100
  29. Rubianes, E., Menchaca, A., Carbajal, B. (2003). Response of the 1–5 day aged ovine corpus luteum to PGF2α. Anim Reprod Sci, 78, 47–55. https://doi.org/10.1016/S0378-4320(03)000 46-0 PMID: 12753782
  30. Sadeghi Panah, A., Masoudi, R., Naeejian, H.R., Akbari-Sharif, A. (2015). Effect of eCG, PGF2α and GnRH hormones on ewes' reproductive performance in breeding season. Iran J Anim Sci, 46(2), 189-194.
  31. Sareminejad, P., Tabatabaei Vakili, S., Mamouei, M., Mirzadeh, Kh., Boujarpour, M. (2015). Status of estrus and blood serum estrogen and progesterone in Arabic ewes synchronized with CIDR in non-breeding season. J Anim Sci Res, 25(1), 151-161.
  32. Sirjani, M.A., Shahir, M.H., Kohram, H., Eskandarinasab, M.P., Kermani Moakhar, H. (2011). The effects of pregnant mare serum gonadotropin (PMSG) injection a day prior or at controlled intra-vaginal drug-releasing (CIDR) removal on multiple births in Afshari ewes. Afr J Biotechnol, 10(57), 12363-12367. https://doi.org/10.5897/AJB11.1870
  33. Sookhtehzary, A., Vojgani, M., Niassari-Naslaji, A. (1996). Survey on efficacy of melatonin in the Atabi rams on improvement of reproductive performance in the anestrus ewes. J Vet Res, 61(2), 181-185.
  34. Timurkan, H., Yildiz, H. (2005). Synchronization of oestrus in Hamdani ewes: The use of different PMSG doses. B Vet I Pulawy, 49, 311-314.
  35. Vodjgani, M., Gharagozloo, F., Mahmoodzadeh, H., Assadi Moghaddam, B., Ferdowsi, H.R., Hosseini, A. (2017). Sheep and Goat Obstetrics and Reproductive Diseases. (2nd ed). Tehran University Press, Tehran, Iran. p. 42-80.
  36. Youngquist, R.S., Threlfall, W.R. (2007). Current Therapy in Large Animal Theriogenology. (2nd ed). Saunders Elsevier. Philadelphia, USA. p. 642-704.
  37. Zonturlu, A.K., Özyurtlu, N., Kaçar, C. (2011). Effect of Different Doses PMSG on Estrus Synchronization and Fertility in Awassi Ewes Synchronized with Progesterone During the Transition Period. Kafkas Univ Vet Fak, 17(1), 125-129. https://doi.org/10.9775/kvfd.2010.2572